|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{User}}
| | |
| بسم الله الرحمن الرحیم
| |
| 1) دیدگاه اندیشمندان در حوزه اخلاق و جنسیت
| |
| مقدمه:
| |
| - تعریف اخلاق و جنسیت
| |
| - چگونگی جایگاه اخلاق
| |
| اخلاق چه جایگاهی در میان ادیان به صورت عمومی و در دین اسلام به صورت اختصاصی دارد؟
| |
| یکی از سورههایی که در قرآن به بحث اخلاق پرداخته، سوره جمعه است. فرازهای اولیه سوره جمعه بحث تربیت اخلاقی انسان را بهعنوان یکی از اهداف مهم تمام ادیان الهی معرفی میکند، به همین دلیل بخش عمدهای از متون دینی و کتب دینی را آموزههای اخلاقی تشکیل میدهند. رویکرد ادیان نسبت به اخلاق و دعوت گستردهای که نسبت به تهذیب نفس و ارزشهای انسانی دارد، همه بیانگر جایگاه ویژهی اخلاق در میان همهی ادیان است. اسلام هم به عنوان یکی از مهمترین ادیان الهی و خاتم آنها به اخلاق، جایگاه رفیع میدهد و سه پایهی اصلی برای معارف دینی مطرح میکند:
| |
| 1- اعتقادات 2- احکام 3- اخلاق
| |
| وظیفه و هدف از بعثت پیامبر رسیدن به عالیترین سطح اخلاق است، مراد از عالیترین سطح، تکمیل و تتمیع مکارم اخلاقی است. اینکه میگوییم عالیترین سطح اخلاق میخواهیم این را معلوم کنیم که اخلاق علاوه براینکه در سطح عالی باعث میشود مکارم اخلاقی تکمیل و تتمیع شوند در سطوح نازلتر هم یکسری کارکردهایی دارد.
| |
| مثال: اخلاق در سطح فردی تضمینکننده بهداشت فردی و سلامت روان می باشد.
| |
| بهعبارت دیگر، بهترین شیوهی زیست فردی را اخلاق ارائه میدهد و در نگاه کلانتر، درسطح اجتماعی، اخلاق، امکان زیست بهتر فرد را در جامعه فراهم میکند. بر همین اساس بسیاری از اندیشمندان بررسی مسائل اخلاقی را با استناد به این دلیل که علم اخلاق تعلیمدهندهی راه صحیحِ زندگی است و در واقع متکفل بررسی عوامل موثر در تکامل بشری است، سرلوحه کار خود قرار میدهند. طبیعتا در برخی از زمانها و ادوار تاریخی اقبال فکری بهتری نسبت به بررسی بحثهای علم اخلاقی داریم، وقتی میگوییم بحث اخلاقی، لزوماً به معنای اخلاق در بدنه جامعه نیست و در نگاه نخبگانی جامعه است.
| |
| جامعهشناسان، روانشناسان، عالمان و مبلغان دینی(الهیات دینی) هرکدام یک نحوه رویکردی به اخلاق (بررسیها و دخالتهایی) دارند اما نمیتوان گفت که تحقیقات هرکدام از اینها تحقیقات کاملی است و زمینه را برای گسترش مسائل اخلاقی در جامعه فراهم میکند. خیر، یک ضعف گستردهای که این تحقیقات و بررسیها دارند این است که این پژوهشها غالباً مباحث درجه یک اخلاق را مطرح میکند، یعنی به دنبال طرحِ گزارههای اخلاقی هستند.
| |
| *عالم اخلاق (عالم دین) توضیح میدهد که دروغ بد است.
| |
| *روانشناسی که کار اخلاقی انجام می دهد به دنبال این است که چه ابعاد عاطفی داریم که در پذیرش مفاهیم اخلاقی تأثیرگذار است. چه ویژگیای اگر داشته باشم منجر میشود که گزارههای اخلاقی را بهتر دریافت کنم یا کمتر روی من تاثیر بگذارند.
| |
| *جامعه شناس: مثلا فرض کنیم که به دنبال این هستند که نهادهای اجتماعی چه ضعفی دارند و چرا این ضعف را دارند که نمیتوانند هنجارهای اخلاقی را در جامعه و اجتماع نهادینه کنند و طبیعتاً راهکارهایی هم در این زمینه ارائه می دهند.
| |
| اینها همه مباحث درجه یک اخلاق است. این امر در نهایت، یک نگاه تعبدی به اخلاق را ایجاد میکند؛ در جوامعی که داعیه دار عقلانیت اخلاقی هستند، اقبال به مباحث اخلاقی را کم مایه میکند.
| |
| این وسط یک اتفاقی میافتد: ما به چیزی نیاز داریم که این ضعف را بپوشانیم.
| |
| ما معتقدیم اگر یک رویکرد متفاوتی به عرصه اخلاق داشته باشیم که عقلانیت اخلاقی را برای ما پررنگ کند، این رویکرد، مقدمه ای برای علم اخلاق است و یک امتیازهایی را نسبت به سایر رویکردها دارد.
| |
| ما معتقدیم این رویکرد متفاوت به اخلاق در فلسفه اخلاق نمود پیدا میکند که نگاهش نگاه درجه دو نسبت به اخلاق است و باعث می شود که اولاً یک ساختار هندسی بین گزارهای اخلاقی و بین مفاهیم اخلاقی داشته باشیم؛ ساختار هندسی در واقع نسبت میان گزارههای اخلاقی را برای ما معلوم میکند. این ویژگی در فلسفه اخلاقی نمود دارد و باعث میشود که نظام اخلاقی یک تبیین مدللی شود و طبیعتاً اگر ما با استدلال، بحث های اخلاقی را پیش ببریم، رفتار جامعه را به سوی معنویت واخلاق گرائی بیشتر می توانیم پیش ببریم.
| |
| - فلاسفه اخلاق معتقد هستند که قواعد متعارف علم اخلاق برای مقام عمل کفایت ندارند و قواعد آسیب پذیری هستند. همچنین معتقد هستند که ما باید یک اجتهاد روشمندی را در حوزهی اخلاق ایجاد کنیم واین اجتهاد روشمند، مسائل اخلاقی را جدیتر پیش میبرد.
| |
| چرا ما بحث از فلسفه اخلاق میکنیم؟
| |
| آن چیزی که ما در نگاه کلانتر از اخلاق میخواهیم بحث فلسفی اخلاق است. الزاما بعضی از مباحث تحت عنوان جنسیت و اخلاق مطرح می شوند، مباحث فلسفی اخلاق هستند، مباحث خود اخلاق نیستند.
| |
| - مهمترین مباحثی که ما در فلسفه اخلاق داریم در سه بخش مطرح میشوند:
| |
| 1-اخلاق هنجاری
| |
| 2- اخلاق کاربردی
| |
| 3- فرا اخلاق: به دنبال بررسی تحلیلی و فلسفی گزاره های اخلاقی است که از سه جهت:
| |
| الف)بررسی معناشناختی: مفاهیم و مفردات گزاره های اخلاقی را بررسی میکند.
| |
| ب)در بحث معرفت شناسی: نسبیت و یا اطلاق اخلاق، اخباری یا انشائی بودن گزاره های اخلاقی.
| |
| ج)توجه با رویکرد منطقی به گزاره های اخلاقی ذیل همین فرا اخلاق قرار میگیرد.
| |
| - اخلاق کاربردی: از یک طرف دنبال کشف و طرح موضوعاتی است که در عرصهی عینی و عملی اخلاق قابل ارائه هستند و از طرف دیگر اندیشمندان حوزهی اخلاق را به سمتی سوق میدهد که بتوانند برای تعارضات اخلاقی راهکار فراهم کنند، به همین دلیل غالبا وقتی دارند اخلاق کاربردی را تعریف میکنند می گویند: اخلاق کاربردی عبارت است از کاربست انتقادی روشهای فلسفی برای سنجش تصمیمات عملی اخلاقی.
| |
| توضیح: ما در علم اخلاق تعدادی مسائل مستحدثه داریم مثل چیزهایی که در بحثهای فقهی داریم، بالاخره پیشرفتهای نوین، تعدادی مسائل را پیشِ روی ما میگذارد که از جهات مختلف باید آنها را بررسی کرد. یکی از جهات، جهات اخلاقی است. فرض بگیرید استفاده از مثلاً فضای مجازی از حیث اخلاقی تا چه حد مجاز است؟ تا کجا میتوان در بحثهای فضای مجازی پیش رفت؟
| |
| اینها را نمیتوان با رجوع به متون سابق بررسی کرد. حداقل ما تکلیف مشخصی نسبت به اینها نداریم، باید رجوع به برخی قواعد کنیم و بر اساس آن قواعد، حکم اخلاقی اینها را برای خود معلوم کنیم.کارهایی از این دست در اخلاق کاربردی مطرح میشود.
| |
| اخلاق هنجاری:
| |
| بحث از اخلاق یکی از بحثهای مهم در فلسفه اخلاق است. اخلاق هنجاری دنبال تعیین اصول، تعیین معیار، تعیین یکسری روشها برای تبیین درستی و نادرستی افعال انسان است. طبیعتا آراء و نظریاتی که در طول تاریخ در عرصهی علم اخلاق مطرح شدند را بررسی میکند.
| |
| (این سه رویکرد عمده نسبت به فلسفهی اخلاق است)
| |
| یکی دیگر از مباحث مقدماتی کلان (یکسری اصول که باید پیش از بحث، جایگاهش برای ما معلوم شود) این است که آیا در مباحثی که از فلسفهی اخلاق به جا مانده ما چیزی تحت عنوان رویکرد جنسی داریم؟یا بحثهای فلسفهی اخلاق که یکسری بحثهای جدیدی هستند. پس برای فهم جایگاه رویکردهای جنسیتی در مسائل فلسفهی اخلاق باید یک نگاه تاریخی به مباحث فلسفی اخلاق داشته باشیم.
| |
| وقتی ما بحثهای فلسفهی اخلاقی را بررسی میکنیم و حیث تاریخیاش را میبینیم معمولاً تا سقراط و افلاطون حتی تا دیدگاه سوفسطائیان کشیده میشود.
| |
| فلاسفهی اخلاق تأملات عمیقی دارند، این تاملات، هم گسترده هستند و هم مشمول قابل توجهی دارند ولی معتقد هستیم در اینها هم یکسری نقصان معرفتی وجود دارد. یکی از نقصانهای جدی معرفتی این رویکردها این است که معمولا مداخله جنسیت در مباحث فلسفه اخلاق خصوصا اخلاق هنجاری، به آن کم توجهی شده است. تا کنون یک پژوهش جامعی در عرصه فلسفه اخلاق نداریم که به بررسی میزان مداخلهی جنسیت بپردازد. البته یک تک نگارههایی داریم که این تک نگارهها بعضی از مباحث جنسیتی مطرح شده، اما نه به عنوان یکی از موضوعات فلسفه اخلاق، بلکه هدف آن رفع یکی از دغدغهها و معضلات علمی جامعه بوده است. یعنی دانشمندان وقتی با یک مسئله مواجه میشدند و برای حل و پاسخ آن یک طرح بحثی میکردند. اما اینکه این مسئله جایگاهش در نظام فکری چیست، نه، الزاماً این گونه نبوده است. یعنی یک دسته بندی گسترده ای از علم اخلاق نکردند که بعد وارد یکی از ریز موضوعات این دستهبندی شده باشند.
| |
| یکی دیگر از چالشهایی که در نظام اخلاقی خصوصاً نظام اخلاقی غربی داریم این است که این نظامات اخلاقی یک نگاه فرودستانه نسبت به زنها دارند. این باعث می شود که در یک وضعیت تبعیض آمیز نسبت به مردها قرار بگیرند. ولی خود این، زمینه را برای واکاوی های بعدی در حوزه فلسفه ی اخلاق فراهم میکند.
| |
| *اولین قدمی که برای بررسی کارکرد اخلاقی جنسیت و نقش جنسیت در تعمیق باورها و ادراکات اخلاقی برداشته شد، توسط فمنیست های اخلاق گرا و اخلاقنگر مطرح شد.
| |
| یک موضوعات دیگری هم بود که در دستهبندی نظریات فمینیستی به آن می رسیم، ولی اجمالا عرض می کنم که: ادراک اخلاقی، داوری اخلاقی و معرفت شناسی اخلاق، همه از موضوعاتی هستند که اندیشمندان فمینیستی با استناد به نتایج برخی تحقیقات معتقد شدند که اینجا جای خالی جنسیت پررنگ و معلوم است و باید نگاه جنسیتی داشته باشیم .
| |
| فمینیستها معتقد بودند که ما باید همدلی، ترحم و همدردی را به عنوان ویژگیهای زنانه در رویکردهای اخلاقیمان ذکر کنیم که اینها در اخلاق سنتی غرب جایشان خالی است. نظام اخلاق سنتی غرب، معایبی دارد که فمنیست اخلاقگرا مطرح می کند و خود زمینه ساز رویکرد جدید و تأملات جدید در حوزهی فلسفه اخلاق شده است.
| |
| انتقادات اندیشمندان فمینیست نسبت به اخلاق سنتی غرب:
| |
| اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم در چهار محور عمده خلاصه میشوند:
| |
| 1- فمنیستها معتقدند اخلاق سنتی غرب ناظر به ارزشهای مردانه است.
| |
| 2- حامی فرودستی زنهاست.
| |
| 3- در این اخلاق، صفات زنانه تحقیر شدند.
| |
| 4- در این نظام اخلاقی، زنان برای رسیدن به غایات اخلاقی توفیق کمتری دارند.
| |
| این ها را مطرح کرده و گفتند ما مجبوریم برای پوشش دادن به ضعف اخلاق سنتی غرب، تعدادی مفاهیم جدید را وارد حوزه اخلاق کنیم که این مفاهیم تاکنون نبودند و مسبب این بود که نگاه ما نگاه ضعیفی باشد و نگاه کاملی نباشد. آنها معتقدند مفاهیم مسئولیت، جمع گرایی، عاطفه، و حتی موقعیتگرایی، اینها تاکنون در حوزه اخلاق نبودند ولی باید باشند. حضور این مفاهیم سبب می شود تا به ویژگیهای زنانه در حوزه اخلاق توجه کنیم. با توجه به آنچه گفتیم اگر بخواهیم اخلاق فمینیستی را توضیح دهیم میگوییم :
| |
| اخلاق فمینیستی یک مجموعهی متنوعی از تحقیقات فلسفی است که ابتدائاً کارش این بود که در قدم اول ضعف نظامات اخلاقی غرب را توضیح میداد و این که یک توازن ناعادلانهای بین زنها و مردها در نظامات اخلاقی ایجاد شده است و اینها معتقد بودند که باید این توازن ناعادلانه را از بین ببریم.
| |
| این مجموعه متنوع که حالا خودش هم ضعفهایی دارد اسمش را میتوانیم اخلاق فمینیستی بگذاریم. شاید ما اگر بخواهیم بگوییم اجماعیترین مدعای اخلاق شناسان فمینیست چه بوده است؟ باید بگوییم که فمینیستها معتقد بودند یک چیزی به عنوان آرمان بشر در جریان اصلی اخلاق فلسفی تلقی شده است، اما آن آرمان بشر نبوده بلکه آرمان مردانه بوده و این سوگیری نظام اخلاق سنتی غرب باعث شد نه تنها فقط در مورد زنها در حوزه اخلاق به اشتباه افتاده باشیم بلکه خود اخلاق هم به بیراهه کشیده شده یعنی چون نظام مردانه ای بر اخلاق مُسَیطَر بوده، اصلا مسیر اخلاق اشتباه رفته نه فقط اینکه ضعفش این باشد که ما یک جاهایی در اخلاق، نقصانی داشته باشیم. پس میتوان گفت اخلاق فمینیستی، اخلاقی است که فمینیستها از جهت آنکه فمینیست هستند، هوادار آن هستند.
| |
| طبیعتاً بخش بزرگی از این اخلاق، ناظر به دعاویای است که درباره رفتار با زنان است. داوریهای که نسبت به این رفتارها انجام شده، اینها همه در مجموعه اخلاقی فمنیستها هستند.
| |
| اخلاقنگرهای فمنیست یا اخلاقِ زنانهنگر بحثهای متعددی را به عنوان مباحث جدید در حوزهی فلسفه ی اخلاق پیشروی بشر میگذارد که اینها همان مسائلی هستند که به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
| |
| قبل از بررسی آنها چون گاهی ادعا میشود که در مباحث آنها هم جنسیت مطرح شده است نگاهی دوباره به بحث های فلسفی اخلاق متقدم داشته باشیم.
| |
| ما معتقدیم جریان فمینیست یک جریان اعتراضی است بر نظام سنتی اخلاق در تمام ابعاد؛ طبیعتا در بعد اخلاقی هم یک اعتراضی به جریان سنتی اخلاق دارد. پس باید بررسی کنیم، ببینیم آیا اصلا جنسیت در آراء فلاسفه متقدم اساسا مطرح نشده است ؟ یا اینکه نه، مطرح شده اما نگاه فرودستانه ای نسبت به آن وجود داشته ؟ یعنی مطرح شده اما به گونهای که زنان را تضعیف میکرده است؟
| |
| این دو رویکرد متفاوت هستند.
| |
| مرور اجمالی به آراء فلاسفه متقدم داریم و بعد وارد آراء فمینیستهای اخلاقگرا میشویم.
| |
| در بررسی اندیشههای اخلاقی افلاطون و ارسطو و اخلاق فضیلتبنیادی که اینها دنبالش هستند، میبینیم فضیلتمندی که آنها دنبالش بودند یا ارائه میکردند با صفاتی مثل: شجاعت، جنگاوری، غرور، عدالت، خویشتنداری و نیروی مردانه همراه بوده است. از باب نمونه ارسطو به عنوان یکی از اولین کسانی که به بحث از اخلاق، فضیلت و سعادت پرداخته در کتاب سیاستش صراحتاً عنوان میکند که برده و زن و کودک هر یک فضائل مخصوص به خود را دارند و هیچ کدامشان نمیتوانند وارد عرصه دیگری شوند.
| |
| از باب نمونه ارسطو این پرسش را مطرح میکند که آیا برده غیر از خِصال (ویژگیهای) خودش که به عنوان ابزار خدمتگزاری در اختیارش قرار میدادند، آیا برده میتواند فضیلت گرانمایهتری مثل میانهروی، دلیری و دادگری را داشته باشد، یا فقط فضایلش در خدمت بدنی خلاصه شدند؟
| |
| ارسطو همین سوال را درباره زن و کودک هم مطرح میکند و توضیح میدهد که آیا فضیلت کسانی که طبعاً
| |
| فرمانروا هستند و فضیلت کسانی که طبعا فرمانبُردار هستند یکسان است؟
| |
| پاسخ ارسطو برای ما مهم است. او تاکید میکند که فرمانرواها که همان مردانِ شهروندِ آزادِ آتن هستند با فرمانبردارها که سه دسته برای آنها مطرح میکنند (زن و برده و کودک) با هم تفاوت کیفی دارند و طبیعتا باید بین فضائل این دو دسته فرق باشد. اولین گام برای بررسی اندیشه سنتی غرب، بررسی دیدگاه ارسطو است.
| |
| ما میبینیم یک سوگیری جنسیتی در اخلاق کاملاً مشهود و واضح است. اصلا اگر خود مفهوم فضیلت را به عنوان مفهوم کانونی فلسفه اخلاق بررسی کنیم غالباً به ندرت بهعنوان صفت زنانه به کار برده شده؛ غالباً زن خوب، زن پاکدامن و زن فروتن است و خود کلمه فضیلت یک رویکرد مردانه دارد. یعنی هم ظاهر این کلمه و هم باطن آن مفهومی کاملاً جنسیت یافته است. پس این را ما به عنوان مقدمه مطرح میکنیم که زنها در عقبه نظریهی اخلاقی غرب، غالبا نادیده گرفته شدند. مرد آزاد و مرد قدرتمند، موجودی است که مستعد و سزاوار پروراندن ملکات اخلاقی است. در این تفکر خانه، در خدمت نهاد بزرگتر جامعه است. زن ها و کودکها از آن جهتی که درخانه هستند باید به گونهای عمل کنند که منافع نهاد بزرگتر اجتماع تامین شود ولو به قیمت از دست رفتن اختیار و ارادهی آزاد آنها باشد. در زن ها به عنوان اینکه در خانه مشغول هستند، همین روند تضعیفی و تحقیری نسبت به زن ها تا قرن 18 و 19 ادامه پیدا میکند.
| |
| اولین کسانی که درصدد رفع فروتری از اخلاق زنانه هستند با همین رویکرد، که خلقیاتی که جامعه به زنها نسبت می داد را غیراصیل و غیرواقعی و ساخته فرهنگ و اجتماع میدانستند. افرادی مثل: کرفات و جان استوارت میل هستند. کرفات مدعی شد فضایل زنانه و مردانه برخلاف آن چیزی که تا الان تصور میشد فضایل اخلاقی مردانه و زنانه یکسان هستند و نظام اخلاقی سنتی غرب یک خطائی کرده که دو جور فضیلت را برای زنها و مردها مطرح میکند. میل هم همین را به عنوان خطای جوامع قبلی معرفی میکند و میگوید معیار دوگانه نداریم. معیار یکسانی برای سنجش ویژگیهای اخلاقی زن ها و مردها داریم.
| |
| طبیعتا بحث یکسانی فضیلتها در همه دورهها برای اندیشمندان خوشایند نبوده و به همین دلیل در زمانهای مختلف بعد از قرن حتی 18 و 19 بعضی از اندیشمندان مصرانه معتقد شدند که فضایل اخلاقی زن و مرد را نمیتوان یکسان تلقی کرد بلکه آنها متفاوت هستند.
| |
| این روند ادامه پیدا میکند و بعدها در جریانات فمنیست (که باز تاکید می کنم توضیحش میدهیم) همین روند ادامه پیدا میکند و جوری این شرایط به نفع زنها میچرخد که معتقد شدند زنها نه تنها فضایلشان متفاوت است که این تفاوت باعث این است که فضایل زنها فضایل برتری تلقی شوند. ویژگیهای زنانه ویژگیهای بهتریاند و باید این ویژگیها را عمومیت داد تا همه گروهها بتوانند از این ویژگیها و فضایل زنانه بهرهمند شوند.
| |
| آلیسون جاگر به عنوان یکی از کسانی که در حوزه فلسفه اخلاق بحثهای خوبی را مطرح میکند.5 نقد محوری را نسبت به زنان در تحقیقات اخلاقی قبلی ها مطرح می کند که به نحوی سرآغاز تحقیقات منسجم تر در بحث های اخلاق جنسیتی هستند.
| |
| 5 نقد محوری جاگر عبارتند از :
| |
| 1- ایشان معتقد است در تحقیقات سنتی غرب نسبت به زن ها کم توجهی شده است.
| |
| 2- مسائل اخلاقی مربوط به دنیای خصوصی زنان، (منظور از دنیای خصوصی زنان آن فضایی است که در آنها کارهای خانگی و مراقبت از بچه ها را انجام می دهند) این مسائل اخلاقی بی اهمیت دانسته شدهاند.
| |
| 3- درنظام سنتی اخلاق غرب، اعتقاد وجود داشت نسبت به این که اخلاق زنها به اندازه اخلاق مردها رشد یافته نیست.
| |
| 4- در این نظام، ویژگیهای فرهنگی مردانه ارزش دانسته شدند و خصائص فرهنگی زنانه دست کم گرفته شدند.
| |
| 5- و نهایتاً در نظام سنتی غرب شیوههای استدلال اخلاقی که مبتنی بر قانون و حقوق بودند و کلی بودند. اینها ویژگیهای مردانه اخلاق هستند و این ویژگیها و شیوهها، بر استدلال اخلاقی زنانه (که این استدلال اخلاقی زنانه مبتنی بر ارتباط، مسئولیت و جانبداری است) ترجیح داده شدند.
| |
| اگر خاطرتان باشد به همین دلیل است که گفتیم فمنیستها معتقدند تعدادی مفاهیم جدید را باید در نظام اخلاقی طرح کنیم تا خیالمان راحت شود که اخلاق، یک اخلاق گسترده است ویکسونگر نیست.
| |
| این توضیح اجمالی درباره سیر بررسیهای جنسیتی در حوزه اخلاق بود.
| |
| اما اینکه کدام دسته از مباحث اخلاقی را قرار است در این بحث مطرح کنیم:
| |
| 1- ابتدا یک دسته بندی از مسائل عمده اخلاق که می توانیم رویکرد جنسیتی در آنها پیدا کنیم داشته باشیم.
| |
| 2- و بعد اینها را تفصیل و توضیح دهیم که کدام دسته بندی هم از حیث نتایج و هم از حیث توجهی که فمنیست ها به آن دارند اهمیت دارد.
| |
| - دسته بندی مسائلی از حوزهی فلسفهی اخلاق که با رویکرد جنسیتی است :
| |
| یکی از مباحث، بحث ارزشمندی است.
| |
| معنای لغوی ارزش بها، ثمن، ارج و استحقاق است. (همین معانی که زیاد میبینید و در اصطلاحاتمان زیاد استفاده میکنیم) برازندگی، شایستگی، لیاقت، منزلت. همهی اینها جزء معانی لغوی ارزش است.
| |
| در استعمالات اولیه ارزش صرفا به معنای شایستگی در عرصهی محدود اقتصادی است غالبا وقتی در عرصهی اقتصاد چیزی را در مقابل چیزی دیگر قرار دهند بررسی ارزشی برای آن چیز میکردند و ارزش آن را در نظر می گرفتند مقابلش میخواستند بده بستانی داشته باشند منتهی بعدها گسترش پیدا کرد یک اصطلاح فنی هم در خود علوم اقتصادی شد و در فضاهای دیگری سرایت کرد.
| |
| در سدهی 19 با گسترده شدنِ دایرهی مفهوم ارزش و اطلاقش بر خوبی، درستی، وظیفه، زیبایی و حقیقت، اعتبار این مفهوم، گسترش قابل توجهی پیدا کرد و از اینجا که معادلهای جدید واژهی ارزش مرتبط با حوزههای مختلفی بودند مثل فلسفه، فلسفهی اخلاق، علم حقوق، روانشناسی، آموزش و پرورش و جامعه شناسی، بههمین دلیل هم واژهی ارزش به همین علوم سرایت کرد.
| |
| آنچه مسلم است ارزش واژهای است در حوزههای متفاوت و عرصههای متفاوت علوم انسانی، معنای خاص خودش را دارد؛ ولی علی رغم تنوعات که در کاربردش وجود دارد یک مفهوم پایه ای در مفهوم ارزش هم دارد، این مفهوم پایهای، ارزیدن و ارزشمند بودن است.
| |
| در فلسفه گاهی، «ارزش» را جوری معنا میکنیم که معنای محدودی دارد مثل خوب و مطلوب. گاهی معنای آن یک قدم بالاتر رفته و معنایش وسیعتر میشود. معنایی مثل درستی، انسان، فضیلت و زیبایی هم میتوانیم زیر مجموعه و معادل واژهی ارزش استفاده کنیم.
| |
| چه مفهوم فلسفه و چه مفهوم فلسفهی اخلاق؛ ما تعریف معینی برای ارزش نداریم ولی با توجه به معناهای گستردهای که قبل داشتیم، اینجا وقتی واژهی ارزش را در حوزه ی فلسفه اخلاق میآوریم منظورمان محبوبیت، سودمندی و مطلوبیت هست. کمال و طبعاً ثمراتی که مترتب بر آن است به همین دلیل هم ملاک ارزشمندی در حوزهی فلسفهی اخلاق در همین گستره دور میخورد یعنی گاهی وقتی بحث از ملاک ارزشمندی میکنیم، این ملاک ارزشمندی را در ویژگیهای مطلوب بودن آن شئ و ویژگیهای ارزشمندی را در دلایل محبوبیت چیزی که بحث از ارزشمندیش میکنیم، دنبال و پیگیری میکنیم و اینها را دلیل میگیریم بر این که ارزشمندی در فلسفهی اخلاق، معادل مطلوبیت و کمال و محبوبیت و سودمندی است.
| |
| - ارزشمندی در حوزه ی اخلاق چه ویژگیهایی دارد؟ آیا وقتی ارزشمندی در حوزه ی فلسفهی اخلاق را مطرح میکنیم تفاوتی با سایر حوزه های علوم انسانی دارد یا تفاوت ندارد و بررسی این که آن تفاوت ها چیست؟ در واقع چرا آن تفاوت ایجاد میشود که ذیل بحث عرض میکنیم.
| |
| اولاً بگوییم ما گاهی وقتی نگاه کلان داشته باشیم وقتی بحث از ارزشمندی میکنیم گاهی مورد نظرمان ارزشمندی اخلاقی و گاهی ارزشمندی غیراخلاقی است، یعنی یک موقع ارزشهای اخلاقی ویک موقع ارزش های غیراخلاقی را مطرح میکنیم.
| |
| منظور از ارزشهای اخلاقی حالاتی که مربوط به فاعلند، آن حالات باعث میشوند که فاعل ما کسی که کار حسن انجام میدهد شود یا کسی که کار قبیح انجام میدهد، پس ارزشهای اخلاق مربوط به خود فاعل اخلاق است در مقابلش ارزشهای غیراخلاقی که در حوزهی اخلاق اصلاً سرایت نمیکند. بیانگر ارزشهایی هستند که خارج حوزهی اخلاق است الزاماً مربوط به حوزهی فاعل نیستند یعنی گاهی اوقات در بحث غیراخلاقی ارزش ناظر به شیء در نظر میگیریم الزاماً به عنوان فاعل فعل اخلاقی در نظر نمیگیریم.
| |
| همین ویژگی که در بحث ارزش اخلاقی مطرح کردیم باعث میشود موضوع ارزش در این حوزه فلسفهی اخلاق با ارزش در سایر حوزههای علمی تفاوت فاحش و جدی پیدا کند و آن اینکه ارزش در حوزهی فلسفهی اخلاق در نسبت با انسان معنا پیدا میکند؛ به تعبیر دیگر در مطالعات اخلاقی ناظر به ارزش انسان موضوع ارزشمندی است ولی در سایر حوزهها انسان فاعل شناختهای ارزشی است و خودش موضوع ارزشمندی اخلاق نیست.
| |
| نکتهی دوم ارزشمندی در حوزه ی اخلاق و فلسفه ی اخلاق صرفاً بر اساس انتخاب انسانی در حیطهی افعال انسانی است و به بیان دیگر ارزشمندی اخلاقی یک مطلوبیتی بیان میکند که به واسطهی اختیار و انتخاب دسته ای از افعال برای فرد ایجاد میشود.
| |
| ولی در غیرحوزهی اخلاق این دوتا ویژگی را ندارد ممکن است بر اساس معیاری غیرانتخابی به وجود بیاید مثل ارزش مادی آن در حوزه ی اقتصاد.
| |
| وقتی میگوییم «بیانگر مطلوبیتی است که به واسطه ی اختیار و انتخاب است» باید بگوییم این اختیار و انتخاب چطوری ایجاد شده، من براساس چه ملاکی این اختیار و انتخاب را انجام دادم؛ این یک توضیح اجمالی در ارتباط با ارزش بود ولی در بحث رابطهی ارزشمندی و جنسیت چند تبصره را باید بیان کنیم.
| |
| وقتی بحث از رابطه ی جنسیت و ارزشمندی اخلاقی میکنیم بحثمان ذیل سه محور اساسی قرار دارد :
| |
| محور اول بحث از ارتباط بین جنسیت وارزشمندی ذاتی هست؛ منظورمان از جنسیت را توضیح دادیم ارزش را هم توضیح میدهیم اما ذاتی چی هست اما منظور از ارزشمندی ذاتی چه نوع ارزشمندی است. ذاتی در لغت به معنای گوهری جبلی، طبیعی و فطری است.
| |
| در اصطلاح معانی متفاوت دارد که معنایی که ما اینجا برای ذاتی مطرح میکنیم همان معنای لغویش هست در منطق پنج تا معنا برای ذاتی مطرح شده ولی اینجا مراد ما از ذاتی به معنای گوهری، به معنای فطری، به معنای جوهری و طبیعی هست.
| |
| سوال ما این است که آیا با استناد به طبیعی ونفس الامری بودن ارزشمندی برای انسان آیا ذات انسانی زن به طور طبیعی و نفسالامری بودن، مقتضی ارزشمندی هست یا خیر؟ یعنی آیا ذات انسانی مرد هست که وقتی بحث از ارزشمندی میشود آن را توضیح میدهیم یا نه ذات زن همین ویژگی ارزشمندی را دارد.
| |
| یک نکته خیلی مهم این است که فهم ارتباط ارزشمندی ذاتی و جنسیت، جزء مباحث حوزه جنسیت هست اما رابطه با فلسفه اخلاق ندارد، چرا؟
| |
| دلیل این عدم ارتباط حوزههای این دو در واقع با هم متفاوت است اگر ذیل بحث یادتان مانده باشد ارزشمندی ذاتی ناظر به ارزشی است که از امور دارد بحث میکند و قبلا توضیح دادیم اخلاق راجع به صفات اکتسابی و کارهای اختیاری است؛ بنابراین صفات و کارهای ما از نظر اخلاقی مطلوب است که با اختیار ایجاد شود اگر این باشد پس بحث از ارزشمندی ذاتی را در حوزه اخلاق نمیتوانیم بیاوریم چون در حیطه اختیار ما نیست پس چون از جهت ماهوی این دو حوزه با هم متفاوت است. باید بفهمیم چرا؟ آیا میتوانیم بحث از ارزشمندی ذاتی را ذیل مجموعهی اخلاق و ذیل مجموعهی فلسفه اخلاق با همان تفکیکی که در این دو حوزه مطرح شد طرح کنیم یا نه ؟
| |
| به نظر میرسد با توجه به همین تعریف درابتدای امر ما نمیتوانیم بحث از ارزشمندی ذاتی را مطرح کنیم به همان دلیل، چون ارزشمندی ذاتی مربوط به حیطه امور اختیاری و اکتسابی نیست واخلاق مربوط به امور اختیاری است پس ذاتا نباید بحث ارزشمندی ذاتی بکنیم ولی اولاً به دلیل اینکه این حوزه از مبانی انسان شناختی و فلسفه اخلاقی است، طرح بحثش برای ما در فلسفه اخلاق اولویت دارد.
| |
| ثانیاً ما تعابیر متفاوتی در آراء بسیاری از اندیشمندان داریم که دلالت بر جنسیت بودن ارزشمندی ذاتی میکند و این دلیل دومی است که ما را میکشاند به اینکه علیرغم اینکه بحث ارزشمندی ذاتی تخصصا از حوزه اخلاق خارج است ولی ما ذیل مجموعه مباحث فلسفه اخلاق آن را ذکر میکنیم.
| |
| با همین رویکرد سراغ همان دیدگاه اندیشمندان میرویم ببینیم آنها به چه دلیل بحث ارزشمندی ذاتی را در حوزه فلسفه اخلاق آوردند. علاوه بر دیدگاه بعضی اندیشمندان، ما گزارههای عهدین را بررسی میکنیم یعنی نگاه تاریخی داشته باشیم. میبینیم که باز در همین حوزه یعنی بحث گزارههای عهدین نیز، بحث ارزشمندی ذاتی را در حوزه اخلاق داریم و به عنوان بحث جنسیتی مطرح میکنیم. یعنی تعدادی گزاره در کتاب مقدس هست که ناظر بر ارزشمندی ذاتی متاثر از جنسیت است. یک توضیح خیلی مختصری خواهیم داشت.
| |
| اولین بحث کتاب مقدس، بحث از ارتباط جنسیت و ارزشمندی ذاتی را مطرح میکند. در داستان آفرینش و داستان هبوط است. کتاب مقدس با ذکر روابط زن و شوهر و ارتباط آنها با خداوند در واقع نمای کلی جایگاه زن را در جامعه برای ما معلوم میکند.
| |
| در مقدمه عرض کنیم کتاب مقدس در مسئله آفرینش پیدایش زن و مرد و آفرینش و هبوط، برخورد دوگانه ای. دارد در روایات که قدمتش کمتر است، خداوند جهان را در شش روز خلق میکند بعد آدم را خلق میکند. آفرینش زن و مرد با هم است نه از برتری جنس مرد بر زن و نه از فرمانبرداری یکی از دو جنس بحث میکند. هر دو از یک جنس آفریده شده و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد وخیلی از آیات هست که در سِفر پیدایش است. به این ترتیب که خداوند مرد و زن را از شمایل خود خلق کرد. این ها تفاوت دارند ولی در این رویکرد، تفاوت به عنوان ایجاد نظام طبقاتی نیست، فقط اهداف دیگری که پشت سر آن آیات مطرح میکند. در این آیات آمده که هدف این تفاوتها زاد و ولد است و تکثیر نسل بشر را مطرح میکند؛ پس به تصریح هرگونه تفاوت طبقاتی از جهت نژادی، اجتماعی یا جنسیتی را در این روایت نقل میکند.
| |
| باز تعبیری در نامه پولس دارد به غلاطیان؛ ایشان میگوید دیگر فرقی نمیکند یهودی باشیم یا رومی، غلام باشیم یا آزاد، مرد باشیم یا زن، همه ما مسیحیان در عیسی مسیح یکی هستیم پس در این روایت زنها و مردها همسرشت و هم ذاتند که حتی در نامگذاری اولیهشان هم نماد دارد. وقتی یهوه آدم را نام میآفریند حضرت آدم بر تک تک موجودات اسم میگذارد. آنوقت در مورد حضرت حوا وقتی میخواهد نامگذاری کند میگوید این استخوانی از استخوانم، گوشتی از گوشتم است نام او ایشا باشند، چون از ایش گرفته شده، ایش تعبیری است که ابتدائاً برای حضرت آدم گذاشته شده و در این تعبیر هیچ اسم مستقلی برای زن ابداع نمیکند وهمان ایشا را به او میگوید. این روایت جدیدتر هست. در روایت کهنتر مربوط به آفرینش ما نگاه متفاوتی از این نگاه داریم.
| |
| همانطور که بیان شد ارزشمندی ذاتی را به عنوان یک مسئله ی اصلی بحث اخلاق یا بحث فلسفهی اخلاق از این جهت که ارزشمندی ذاتی به اعتبار ذاتی بودن مخصوصاً از موضوع اخلاق خارج است و از این جهت که اخلاق یک موضوعی است که به ذات به غیر ذاتیها کار دارد در واقع موضوعش امور اکتسابی است. موضوع اخلاق موضوع اکتسابی است این که بحث اختیار هست موردشان مطرح میشود و طبیعتاً ارزشمندی ذاتی به دلیل این که فارغ از این ویژگی است از بحث ما خارج میشود ولی عرض کردیم به دلایلی از جمله این که ارزشمندی ذاتی از مبانی فلسفه ی انسان شناسی اخلاق است توسط کسانی که بحث جنسیتی اخلاق و فلسفه ی اخلاق را دنبال می کنند و رسیدیم به ارتباط ارزشمندی ذاتی و ارتباط کتاب مقدس و عرض کردیم کتاب مقدس یک رویکرد دوگانه نسبت به بحث زن ها دارد.
| |
| دو روایت در بحث آفرینش و هبوط انسان است :
| |
| روایت اول به اعتبار تاریخی روایت متأخرتری است در واقع در این روایت تفاوتی بین زن و مرد لحاظ نشده است؛ هدفی که در همین روایت در خصوص هدف از خلقت زن و مرد مطرح میکند.
| |
| در روایت دوم، روایت متقدمتر است نسبت به روایتی که اول عرض کردیم. روایتی که الآن عرض کردیم در این روایت میخوانیم که پروردگار حضرت آدم را به عنوان نخستین بشر خلق کرد و دم حیات را در حضرت آدم دمید و بعد انسان موجود زندهای شده؛ اینها آن چیزی هستند که در متن کتاب مقدس وجود دارد و باغی پر از گل و پرنده و حیوانات را برای آدم خلق کرد اما یک اتفاقی افتاد که در واقع باعث خلقت حضرت حوا شد.
| |
| در این روایت آمده است : بعد از این که خداوند این همه نعمت را در اختیار حضرت آدم قرار داد باز حضرت آدم احساس تنهایی کرد همان چیزی که آفریده شده بود خلأ تنهایی را در آدم پر نمیکند، سپس خداوند حضرت آدم را به خواب عمیقی فرو میبرد، از دندهی ایشان زن را میآفریند. در سِفر پیدایش آمده زن آفریده شد تا مونس آدم باشد.
| |
| بر اساس این آیه، آفرینش زن، آفرینش غیرمستقل و فرعی است بهخاطر همین هست که برخی از مفسرین یا برخی راویان کتاب مقدس همین تفاوت بر خلقت را نشانهی طفیلی بودن و فرع بودن از مرد میدانند و معتقدند چون هدف اولیه از خلقت، مردها بودند، پس مردها موجودی ارزشمند هستند. به تعبیر خود کتاب مقدس، زن بعد از مرد و برای مرد آفریده شده، همین به تعبیر آنها دلالت بر کم ارزشی و درجه دو بودن زن است.
| |
| پولس که معمولاً از او به عنوان پیامبر دوم یا فرهنگسازترین رسول مسیحیت یاد میشود، در توضیح برتری مرد معتقد است: برتری مرد بر زن خواستهی الهی است. ایشان باز تعبیر میآورد مرد از زن آفریده نشد بلکه زن از مرد آفریده شد. مرد برای زن آفریده نشد بلکه زن برای مرد آفریده شد. این رویکرد یک رویکردی است که تفاوت فاحشی با رویکرد اول دارد و این رویکرد به زن، وجودش تبعی است، وجودش متأخر است و چون متأخر است دقیقاً کم ارزشتر است.
| |
| تعبیر دیگری که از آیات و روایات دیگر که کم ارزشی زن از آن به دست میآید دسته آیاتی هستند که به بررسی صفات زنانه می پردازند، یک تعبیری در همین تعاریف داریم زن ذاتاً شرور و بدجنس بود، زن بود که مرد را اغوا کرد و به گناه کشاند وگرنه مرد مرتکب گناه نمیشد. ابتدا آدم خلق شد بعد حوا. نخست آدم فریفته نشد، بلکه زن وسوسه شد و خطا کرد.
| |
| بنابراین میبینیم هم در روایت پولس و هم مفسرینی را داریم که آفرینش زن را بعد از مرد، برای مرد و از مرد میداند. از جمله این مفسرین، آگوستین می باشد. ایشان در تلفیق آیات پیدایش؛ آیه های مربوط به آفرینش انسان و آیه هایی که در رسالههای دیگر در نامههای کتاب مقدس آمده به این نتیجه رسیده: زن در واقع همراه شوهرش شمائل خداست. زن خودش به تنهایی شمایل خدا و تصویری از خداوند نیست. باید همراه شوهرش باشد تا شمایل خدا حساب شود، ولی مرد به تنهایی شمایل خداست.
| |
| میگویند شیطان ابتدا به سراغ حوا رفت؛ زیرا حوا در مقام یک زن و یک عضو سست بنیانِ جامعه ی بشری، نسبت به مرد سریع پذیرتر است. شیطان سراغ ایشان میرود و از طریق ایشان به خواستهی خود میرسد. که باعث رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت شد.
| |
| وجه دوم که در کتاب مقدس برای کم ارزشی زنها مطرح شده و نشانهی شر بودن زنها هم هست این است که در ارتکاب نخستین گناه همین مسئله حوا باعث فریب خوردن از شیطان شد و منجر به هبوط حضرت آدم و حوا از بهشت شد و یکی از اصول فکری یهودیت میدانیم بحث بد سرشتی و بد ذاتی انسان را گناه میداند. بر اساس مبانی کتاب مقدس معتقدند این بدسرشتی و بدذاتی انسان و تمایل ذاتی انسان به گناه، نتیجهی صدور گناه اولیه از زن است. باز این دلیلی است که زن اساساً موجود کم ارزشتر است. شما میبینید در الهیات مسیحی دو چیز منشأ شرارت است یکی زن و یکی هم مار است. مار هم به اعتبار این که نماد شیطان است. چرا این نمادها نماد شرارت ومنشأ شرارت هستند؟ چون اینها با هم همکاری کردند و باعث شدند مصیبت بر آدم بار شود. در واقع باعث بارش مصیبت بر آدم شدند. بعد خداوند بر هر کدام از آدم و حوا به دلیل شیطنتی که شیطان کرد و ویژگیهای ذاتی زن برای هریک از آدم وحوا مجازاتی را در نظر میگیرد.
| |
| مجازات مرد بر نافرمانی از خداوند، شرایط سخت زندگی در روی زمین است. ولی مجازات حوا این است که رنج کاملی است و زن مجبور است براساس سِفر پیدایش، زن مجبور است رنج بارداری را تحمل کند، از شوهرش تمکین کند و از او فرمان ببرد. اینها دلیلی است که زن باعث گناه شد و باعث رانده شدن حضرت آدم از بهشت شد.
| |
| ما غیر از آیات مربوط به خلقت، شرایطی داریم از کتاب مقدس میتوانیم پیدا کنیم؛ آیه مربوط به شرارت ذاتی زن ها و آیات دیگری از کتاب مقدس پیدا کنیم که ناظر به ضعف ارزشی زنها است. یکی از این آیات تأکید بر داشتن وارث مذکر است؛ ما میدانیم به تعبیری، وارث مذکر داشتن اهمیت ویژهای در کتاب مقدس دارد و میتوانیم به عنوان شاهد و نشان بر وضعیت زن و نگاه و رویکردی که نسبت به زن شده بگیریم. غیر از اینها در حقوقی که در آئین یهود و بعد هم آیین مسیحیت به عنوان حقوق زن و مرد مطرح میکنند همین ضعیف انگاری زن ها است که مشاهده میشود.
| |
| در حقوق تلمودی زن ها از چند حقوق مهم زندگی استثنا شدند مثل اینکه از احکام شرعی که انجامشان در زمان خاص از جمله سال یا ماه وجود دارد زن ها یا معاف هستند یا محرومند، معاف یا محروم از جهت این که بعضی ها محرومیت ذاتی زن تلقی میکنند و معتقدند دلیل بر کم ارزشی زن هاست و بعضیها رویکرد مثبت تری دارند و معتقدند دلیل بر محرومیت نیست بلکه معافیت است و الزاماً معنای ارزشی از آن برداشت نمیشود و تلاش میکنند که با تفسیر به معافیت، نگاه تضعیفی حقوق تلمودی را نسبت به زن کمرنگتر کنند و کم اهمیتتر کنند.
| |
| (تکلیف : تاریخچه ی کتاب مقدس را بررسی تاریخی و روایی بکنید. غیر از آن بحث تلمود چیست و در واقع چه نسبتی با کتاب مقدسی دارد؟ این را هم پیدا کنیم و ان شاء الله بفرستید به عنوان تکلیفی که باید انجام بدهید)
| |
| غیر از این ها بحث های دیگری هست، مثلاً بحث در واقع رویکردی که نسبت به مسئله ازدواج دارند در کتاب مقدس یا برخی از احکام فقهی که قابل تامل هستند و یک جورایی تفاوت بین زن و مرد را مشخص میکند که خوب ما میگذریم ازشون. البته ما میخواستیم بررسی کاملاً اجمالی داشته باشیم از رویکرد کتاب مقدس نسبت به مسئله ارزشمندی ذاتی زن دارد.
| |
| خب به دست آمد که کتاب مقدس ارزشمندی ذاتی زن را متوقف بر مبنا میداند از جمله آن مبانی بحث آفرینش زن و مرد است و در روایت تاریخی آفرینش زن ها و مردها تعریف کردیم در دو روایت مشهور در واقع آفرینش متاخر را دلیل بر کم ارزشی زن می دانیم.
| |
| غیر از کتاب مقدس ما در بحث بین اندیشمندان فمینیستی غرب هم میتوانیم دنبال بحث ارزشمندی ذاتی و ارتباطش با جنسیت را بیاوریم. وقتی بررسی میکنیم دیدگاه متفکرین غرب را میتوانیم در دو سطح طبقه بندی کنیم : در سطح اول بعضی از اندیشمندان به صورت کاملا آشکار بحث دخالت جنسیت را در ایجاد طبقات برتر و فروتر طرح میکنند و برایش تفسیر دارند، آنها معتقدند زنها ذاتا کم ارزشتر و حقیرترند.
| |
| مثلاً فیثاغورث به عنوان یکی از فلاسفه کلاسیک یونانی جدولی طرح میکند به نام جدول اضداد که بارزترین جنسیت انگاری مفاهیم غیرجنسی را در این جدول میتوان دید. ایشان معتقد به وجود دو اصل است و دو اصل خوب و بد در آفرینش وجود دارد. آفرینش زن را مستند به اصل بد میکند که زن را میآفریند. علاوه بر زن تیرگی می آفریند. ولی در مقابل این اصل یک اصلی داریم که اصل خوب هست که در اصل خوب مرد آفریده میشود به همراه مفاهیمی مثل نور، مثل خوبی، واحد ثابت و مستقل. در حالی که زن اگر هم با مفاهیمی همراه است با مفاهیمی مثل کثیر، متحرک، منحنی، تاریک و بد همراه است که شما میبینید یک نحوه تحقیر، نحوه رویکرد بسیار حقیرانه نسبت به زن در این آراء فیلسوف یونانی وجود دارد. غیر از ایشان بحث افلاطون است.
| |
| • افلاطون
| |
| به نظریه مُثُل معتقد است و زن را اشتقاقی از مرد و آفریده از دنده چپ مرد میداند، بلکه فراتر از آن، زن را اشتقاق از مردهایی می داند که دچار شکست و ضعف بودند. لذا به زنان توصیه میکند که بخش عقلانی خود را که نشأت گرفته از مرد هست بر بخش غیرعقلانی خود غلبه دهند.
| |
| افلاطون ساختاری برای جامعه آرمانی معرفی میکند که عقل در رأس قرار دارد و چنین صفتی صفت مردانه است، البته در برخی موارد عدول از ساختارش میکند و میگوید زن هم میتواند به رأس هرم در جامعه آرمانی برسد و عضو طبقه حاکمه شود، مشروط بر اینکه از کارهای معمول زنانه خود دست بردارند وشبیه مردان شود پس بنابراین تصریح میکند که مرد باید در رأس هرم قدرت قرار بگیرد و زن بما هو زن نمیتواند در رأس هرم قرار گیرد وبرای این منظور باید شبیه مردان شود.
| |
| در سطح دیگر اندیشمندان به صراحت جنسیت به عنوان برتری ارزشی معرفی نمیشود ولی یکسری معیارهایی برای برتری ارزشمندی معرفی میشود که غالباٌ منطبق بر مردها هست و زن ها بنا بر دلایلی از آن بهره کمتری دارند. به عنوان نمونه در ایلیا و هومر، آتنا الهه عقل، خردمندی و راهبری جنگ است ولی یک الهه کاملا شریر، تندخو و بیرحم است. در این اسطوره، خدا مؤنث است. ولی فارغ از ویژگیهای بدی که برایش شمرده می شود، دختر یک مرد (پدرش) محسوب میشود و نماد عقل است و آتنا به عنوان الهه دختر زئوس پدر است. به تعبیری خدای مؤنث زاییده خدای مذکر است و این تحقیر رو در خلقت الهه میبینیم.
| |
| در ادبیات فلسفی یونان، وجود زن اگر چه برای ادامه باروری و نسل هاست، ولی یک مجازات ابدی برای مرد محسوب میشوند. چون در حماسه هومری، ملاک برتری افراد وابسته به موقعیت و وظایف اجتماعی شان است و از آنجایی که مردان نقش مدیریت اجتماعی و سلطه را دارند و نقششان نسبت به زنها نقش بهتری است، پس جنس اول اند و وظیفه زنان به بارداری و خانهداری محدود شده است و از آنجایی که در منظر آنان نقش های درجه دوم محسوب میشوند افراد به عهده گیرنده این نقش ها هم درجه دو شمرده میشوند. هومر در اشعارش غالبا زن ها را تابع مردان و وسیله خاموش کردن شهوت آنها میداند.
| |
| فیلون از کسانی است که تمثیل های دوگانه جنسیتی دارد. وی معتقد است انسان دارای دو قوه حس و عقل است، حضرت حوا نماد حس و حضرت آدم نماد عقل است و حضرت حوا به عنوان نماد حس، باعث خروج عقل از مسیر طبیعی خودش و باعث فریفتگی و انحراف او میگردد؛ پس زن علت هبوط آدم به عنوان نماد عقل است وسپس بیان میدارد که حس و ادراک حسی برای یاری عقل آفریده شدهاند و ارزش ذاتی ندارند. فیلون زن را موجودی بی ثبات و دمدمی معرفی میکند در حالی که مرد کامل، مسلط و سازگار با کار است.
| |
| - ارسطو هم اگر زنان را بواسطه نقشی که در تولید مثل دارند برایشان جایگاهی متصور است، ولی در عین حال اذعان میکند که از نطفه زن، بدن و از نطفه مرد روح ایجاد میشود و همین مسأله باعث تقدم ضروری جنس مذکر بر جنس مؤنث می شود. ایشان دو دسته فضیلت مطرح می کند و هرکدام از زن ومرد فضائل خاص خود را دارند و فضائل زن شبیه فضائل برده و کودک است که برخی فضائل درجه دویی هستند و تصریح میکند آیا میتوان کسانی که فرمانروا هستند (مردان) را در رتبه کسانی که فرمانبر هستند قرار دهید؟ طبیعتاً خیر و بنابراین ارسطو هم نقش هایی که برای زن در نظر میگیرد نقش های کم ارزشی هستند و معتقد است زنان برای اقناع خاطر مرد آفریده شدند و دارای عدم عاقلیت می داند. (این اجمالی از رویکرد اندیشمندان سنتی غرب نسبت به مباحث ارزشمندی ذاتی زنان بود).
| |
| در مقابل فیمینستها انتقادات جدی نسبت به طرح مباحث عقلی شناسانه به رویکرد سنتی غرب دارند. آنان معتقدند زن ومرد در بهره مندی از مفهوم انسانیت هیچ تفاوتی ندارند. آنها برای اینکه موضع خودشان را در بحث تفاوتهای دو جنس مطرح کنند، بین دو مفهوم جنس و جنسیت تفکیک کردند، جنس را به عنوان امر زیستی و واقعی و جنسیت را امر فرهنگی و تاریخی معرفی میکنند و بر اساس این هر گونه تفاوت اصیل و جوهری بین زن ومرد را ساختگی می دانند، مثلا سیمون دوبوآر معتقد است مفهوم زن ناظر به یک امر وجودی نیست حاکی از یک امر ماهوی است. آن هم ماهیتی که مجعول و دست دوم هست.
| |
| در مقابل این فمینیستها، جریان دیگری در دل خود فمینیستها و در مقابلشان ظهور میکند که برخلاف فمینیست اولیه که منکر تفاوت ها بودند، بر تفاوت های دو جنس تأکید و تصریح میکند و از این دسته تفاوتها نیز استقبال میکند. در واقع فمینیستهای تفاوتگرا معتقد بودند که این مذکر محوری و غفلت از تفاوت ها هست که سبب شده زن ها را به سمت مردشدن سوق دهیم وباعث نابودی ویژگی های ارزشمند زنان شویم. و تأکید میکنند اگر زنان هویت خودشان را به عنوان گروهی ذی نفع و متفاوت حفظ نکنند، اصولی که باعث میشود آنان موجودات منحصر به فردی باشند نابود میشود. لذا از زنان میخواهند کاملاً به شکل متمایز زن بمانند، نه به عنوان انسانهایی که بدون جنسیتاند و فریق مردان هستند، بلکه به عنوان زن برای آزادی، مبارزه کنند.
| |
| در بین اندیشمندان فمینیست تمایز نظرات متفاوتی وجود دارد:
| |
| 1. برخی از ایشان صرفا تأکید بر تمایز زن ومرد میکنند و معتقدند نظام ارزشی زن ها مردها تفاوت اساسی با هم دارد و لذا نمی توانیم برتری یا فروتری یک گروه نسبت به دیگری را برداشت کنیم.
| |
| 2. در مقابل این تفکر، گروهی هستند که میگویند زنان متفاوت هستند و این سبب شده که زن از نظر ماهیت، برتر و درجه یک محسوب شود که بسط این تفکر زمینه را برای باز تفسیر نمادهای جنسیتی مردانه فراهم میکند و با همین رویکرد، بحث تصفیه و بازنگری در آیات و تفاسیر کتاب مقدس در دستور کار فمینیستها قرار میگیرد.
| |
| آنچه بیان شد اجمالی از نظرات اندیشمندان غربی و فمینیست ها بر ارتباط جنسیت و ارزشمندی ذاتی بود.
| |
| • رویکرد دینی نسبت به ارتباط جنسیت و ارزشمندی ذاتی:
| |
| به همین منظور به بررسی اجمالی متون فلسفی میپردازیم. البته با مرور آیات و روایات میتوانیم نظریات فلاسفه مسلمان را به دست آوریم، اما چون برخی از نقل قولها وتحلیلها به ما برای فهم اعتبار جنسیت و میزان مداخله جنسیت در ارزشمندی ذاتی کمک میکند، ما اجمالاً برخی از مبانی فلسفی را طرح میکنیم.
| |
| قبل از آن مروری اجمالی بر بحث آیات ناظر به ارزشمندی می نماییم.
| |
| با بررسی آیات به آیاتی میرسیم که ارزشمندی ذاتی را برای نوع انسانی بیان میدارد. علاوه بر آن آیاتی داریم که بحث سعادتمندی را مطرح کرده وآن را وابسته به جنسیت نمیداند و آن را عام معرفی میکند. آیات مربوط به ارزشمندی ذاتی، آن را مربوط به نوع انسانی بدون هیچ تفکیکی میان دو جنس می داند و میتوانیم آنها را در چند دسته ذکر کنیم:
| |
| 1. آیاتی که یکسانی زن و مرد را در هویت انسانی طرح می¬کنند. آیاتی که واجد کلمه نفس هستند و بیان می¬کنند زن و مرد از نفس واحده هستند. مثل آیه یک سوره نساء "یا ایها الناس اتقوا خلقکم من نفس واحده" این نفس واحده و خلق منها زوجها : نفس واحده که به عنوان منشا وجودی انسان مطرح می¬کند، به وضوح تصریح می¬کند که زوجه حضرت آدم دقیقا از همون نفس ایشان آفریده شده است و همچنین آیات 21روم یا آیه 189 سوره اعراف بیان می¬کنند که از نفس واحده خلق شُدید و ازواجتان از شما خلق شدند.
| |
| 2.آیاتی نیز که به اشتراک زن و مرد در روح الهی اشاره می¬کند. آیاتی که به اشتراک زن و مرد در استعدادها و امکانات تصریح می¬کند. امکاناتی که بیان می¬شود شامل امکانات: ← تکوینی طبیعی : آسمان و زمین.
| |
| تکوینی معنوی: مثل برخورداری از روح الهی و ابزار هایی مثل شنیدن و دیدن "و سخر لکم ما فی الارض جمیعا" و این امکانات تکوینی برای هر دو شما آفریده شده است.
| |
| والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون ..
| |
| و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها: که منشأ الهام فجور و تقوا در زن ومرد یکسان است.
| |
| آیات مربوط به خلافت الهی هم از فضائل مشترک بین زن و مرد هست. آیه سجده که تصریح می¬کند بر سجده ملائکه بر انسان، که از امتیازات انسانی می¬داند که منظورش مقام آدمیت است و هیچ فرقی بین زن ومرد در این آیه وجود ندارد.
| |
| 3. آیاتی که یکسانی هدف خلقت در زن و مرد را بیان می¬کنند و هدف خلقت سرسپردگی و عبودیت انسان هاست و در آیاتی که این هدف را تبیین و تشریع می¬کند هیچ فرقی اساسا بین زن ومرد وجود ندارد. «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»،« الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم أحسن عملا» بحث عبادت و بحث ابتلا و آزمایشی که قرار است انسان¬ها با آن مواجه شوند و فهمیده شود کدام احسن عمل است به صورت یکسان در اختیار زن و مرد قرار گرفته است.
| |
| جمع بندی سه دسته از آیات نشان می¬دهد که ملاک ارزشمندی در قرآن متوجه بُعد انسانی انسان¬هاست. شرافت وجودی و گوهر انسانی مورد ستایش قرار گرفته است و هیچ گونه مداخله جنسیت در این بحث نمی¬تواند داشته باشد. غیر از ادله قرآنی می¬توانیم از رویکرد فلسفی هر گونه ارتباط بین ارزشمندی ذاتی و جنسیت را نفی کنیم و منتفی بدانیم. چند تبیین می¬شود ارائه نمود :
| |
| تبیین عام و اولیه :
| |
| اموری که باعث ارزشمندی ذاتی هستند دو دسته هستند: الف. امور ذاتی ب. امور اکتسابی
| |
| چه امور ذاتی باشند و چه امور اکتسابی باشند تأثیرش در ارزشمندی انسان ها منتفی است .
| |
| امور ذاتی به 3 دلیل و جهت نمی¬توانند مؤثر بر ارزشمندی ذاتی باشند:
| |
| اولاً این دسته از امور خارج از اختیار انسان ها هستند و نمی¬توان امری که خارج از اراده است، ملاکی برای ارزشمندی قرار داد و عدالت خداوند بر نمی¬تابد چیزی که انسان اراده ای در تغییر آن ندارد ملاکی برای ارزشمندی قرار بدهد.
| |
| ثانیا اگر امور ذاتی را مؤثر در ارزشمندی انسان بدانیم ملاکی برای احراز و احتساب کمی و کیفی ارزشمندی دارایی های متفاوت و متنوع ذاتی انسانی نداریم. که کدام یک از دو جنس بیشتر این دارایی ها را دارد و چون نمی¬توانیم اثبات کنیم مجموع دارایی¬¬های یک جنس بیشتر از جنس دیگر است نمی¬توانیم بپذیریم که دارایی¬های ذاتی ملاکی برای ارزشمندی ذاتی باشند. ضمن این¬که اگر شما بگویید دارایی¬های یک جنس نسبت به جنس دیگر هیچ منعی وجود ندارد زیرا دارایی¬های افراد یک جنس هم نسبت به یکدیگر با هم متفاوت است و این علاوه بر این است که ما غیر از جنسیت دارایی¬های دیگری هم داریم، پس چرا آن¬ها را ملاک قرار نمی¬دهید؟ دارایی¬های ذاتی دیگر هیچ فرقی با جنسیت ندارند. پس باید ملاک باشند و فارغ از این¬که ملاکی برای احتساب ارزشمندی دارایی های ذاتی نداریم بلکه هیچ ملاکی نیز برای بررسی ارزشمندی ذاتی بین افراد مرد انسانی و زن انسانی نیز وجود ندارد و در دارایی¬های ذاتی شان کاملا متفاوت هستند و لذا هیچ وجهی ندارد که افراد هر مجموعه را از این سنجش جدا کرد و اگر دارایی¬های هر مجموعه جنسیتی را نیز لحاظ کنیم. پیامد¬های این نظریه غیرقابل قبول خواهد بود، زیرا محدوده بسیار گسترده خواهد شد و باید یک خط کش برای حتی ارزیابی افراد هم¬جنس استفاده کنیم تا بدانیم کدام برتری بیشتری دارد. به عبارت دیگر اگر ما اشتراک ماهوی زن و مرد را پذیرفتیم. به اعتبار این¬که هر دو متصف به جنس و فصل انسانی شدند، انسان¬اند و ملاک برای انسانیت، اتصاف به فصل است و فصل است که جنس را قوام می¬دهد و از جنس نوع می¬سازد و باعث تحقق نوع می¬شود و فصل ناطقیت، انسانیت را ایجاد کرد اگر هر دو ناطق¬اند و هر دو انسان¬اند پس هر چیزی که به اعتبار انسانیت برای آن¬ها ثابت شود برای هر دو مشترک است و به هر دو گروه تعلق می¬گیرد، پس هر چیزی که به اعتبار ذات انسانی بر آن ¬دو بار می¬شود یکسان است و آن¬چه به اعتبار ماهیت انسانی بر هر دو بار ¬می¬شود در تمام افراد اعم از زن ومرد یکسان است هیچ دلیلی نداریم که مرد¬ها را از این دایره خارج کنیم.
| |
| در بیانات غالب فلاسفه این تقریر وجود دارد.
| |
| فارابی معتقد است زن و مرد در تمام قوا مثل یکدیگرند، غیراز انوثیت و ذکوریت و فقط تفکیک¬¬شان اعضای مخصوص زنانه و مردانه است و هر چیزی که به این امور مربوط باشد و این هم دلیل بر برتری نیست.
| |
| ابن سینا معتقد است که انوثیت و ذکوریت خارج از فصل انسانیاند و از عوارض محسوب می¬شوند و نمی-توانند مداخله در ذاتیات کنند. ایشان معتقد است اول نوع کاملی شکل می¬گیرد و سپس انوثیت و ذکوریت به آن ملحق می¬شود یعنی از عوارضی هستند که لاحق نوعاند. پس ذکوریت و انوثیت هیچ ارزش ذاتی ندارند و لذا تأثیری بر ارزشمندی ذاتی انسان¬ها ندارند. خواجه نصیرالدین طوسی، فخر رازی و علامه جوادی آملی از فلاسفه¬ای هستند که حیثیت زنانه و مردانه به حقیقت و ارزشمندی ذاتی و ماهوی ارتباطی ندارد.
| |
| ب. امور اکتسابی: نمی¬توانند ملاکی برای تحقق ارزشمندی ذاتی قرار بگیرند به خاطر اینکه حتی اگر اعمال اختیاری اکتسابی انسان¬¬ها، ملاکی برای برتری شود. این برتری ایجاد شده به خاطر ارتباطش با عنصر اختیار است و این نوع برتری مرتبط با ارزشمندی اخلاقی است نه ارزشمندی ذاتی و از آن نمی¬توانیم برتری ذاتی را برداشت کنیم. نهایتا بگوییم این دسته اخلاقا بهتر است، نمی¬توانیم بگوییم انسانیت اش بیشتر است.
| |
| ملاصدرا معتقد است بین ارزشمندی ذاتی وارزشمندی اخلاقی ارتباط هست و اعمال اختیاری انسان¬ها مؤثر بر کسب ارزشمندی ذاتی هستند نه اینکه منسوب به جنسیت باشند بلکه انسان بما هو انسان می¬تواند در بحث-های اخلاقی به گونه¬ای رشد کند که بتوان گفت انسان¬تر و ارزشمندتر است. در حیثیت فلسفی می¬توانیم ارتباط بین ارزشمندی ذاتی و اخلاقی را بپذیریم و ربطی به جنسیت ندارد و هر کدام از زن و مرد اخلاقیات را بیشتر رعایت کردند ارزشمندتر¬ند و ذات انسانی شان متبلور می¬شود و ارتباطی با جنسیت ندارد.
| |
| ملاصدرا حرکت جوهری را می¬پذیرد و معتقد است نوع انسانی اعم از زن و مرد یک جوهر سیال و متحرکی دارند که اگر بخواهیم توان تام انسانی برای هر کدام از این¬ها محقق شود باید از عوارض حیوانی متنزه شوند و یکی از این عوارض انسانی، ذکوریت و انوثیت است پس زن و مرد می¬توانند مراتب کمال را طی کنند.
| |
| در تعریف انسان¬، تمام انسان¬ها چه خوب و چه بد در حیث انسانیت با هم¬دیگر مشترک¬¬اند و تعریفی که در منطق و فلسفه بُرده می¬شود، انسانیت را جمع بین انسانیت و ناطقیت می¬دانند. در این تعریف فرقی بین بدترین انسان¬ها و بهترین انسان¬ها وجود ندارد، پس به همان اندازه شمر از مفهوم فلسفی انسان بهره¬مند است که حضرت امام حسین علیه السلام بهره¬مند است، اما ملاصدرا دیدگاه کاملا متفاوتی دارد. ایشان دو سیر را برای انسان تعریف می¬کند: سیر صعودی و سیر نزولی
| |
| هرچقدر انسان¬ها سیر نزولی را طی کنند از مقام انسانیت خارج می¬شوند و مفهوم انسان فلسفی¬شان دچار خدشه می¬شود و بهره¬گیری¬شان از مفهوم فلسفی انسانیت کمتر می¬شود و هر چقدر سیر صعود را طی کنند بهره¬مندی شان از مفهوم انسانیت بیشتر می¬شود.
| |
| با این تعریف حضرت پیامبر (ص) چون سیر صعود را طی می¬کند و به مراتب اعلای کمال می¬رسد قطعا متفاوت از انسانی است که در اواسط این جریان واقع شده است و قطعا متفاوت است از انسانی که مراتب کمال را طی نکرده است و نیز متفاوت است از کسی که در خط مقابل جریان کمال واقع شده است و سیر نزولی طی کرده است. پس انسانیت پیامبر (ص) با انسانیت ما متفاوت است و قطعا از امثال شمر متفاوت می¬شود. یعنی این دو گروه انسان¬اند و دو نوع انساناند ولی جنسیت هیچ¬گونه دخالتی در سیر صعود و نزول ندارد. اتفاقا دیدگاه ملاصدرا کمک می¬کند به ما برای این¬که مباحث ارزشمندی ذاتی را در فلسفه اخلاق مطرح می¬کنیم.
| |
| آن¬چه از این دیدگاه به دست می¬آید این است که ارزشمندی بر مبنای اشتداد وجودی ما سنجیده شده و لذا تقرب به مبدأ این ارزشمندیها یعنی خداوند¬ در قوس صعود و دوری از خداوند در قوس نزول، ملاکی برای سنجیدن انسان¬ها است و مُعرّف میزان ارزشمندی هر کدام از انسان¬ها است.
| |
| ما اجمالا از دیدگاه فلاسفه مسلمان فهمیدیم ارزشمندی متأثر از جنسیت نیست.
| |
| سوال اما اینکه کدام دسته از افعال دارای ارزش اند؟
| |
| به عبارت دیگر افعال اختیاری و منشی انسان با برخورداری از کدام ویژگی میتوانند دارای ارزش اخلاقی شوند تا فاعلشان براساس انتخاب آنها دارای شأن اخلاقی باشد؟ که یک مسئله مهمی است.
| |
| نظریات درباره ملاک ارزشمندی کار و فعل اخلاقی دیدگاههای کلان بررسی میشوند.
| |
| سه دیدگاه: یک: دیدگاه وظیفه گرایانه، دو: دیدگاه پیامد گرایانه، سه: فضیلت گرایانه.
| |
| میخواهیم بدانیم در این سه دیدگاه کدام فعل ارزشمند تلقی می شود؟ کدام فعل از جهت اخلاقی دارای اعتبار است؟
| |
| _فضیلت گرایان قائل هستند که کاری که منجر به فضیلت شود عمل اخلاقی می باشد و کاری که ما را از فضیلت دور کند عمل ضداخلاقی است. عمده فلاسفه ی مسلمان به این دیدگاه قائلند.
| |
| _وظیفه گرایان برای سنجش عمل اخلاقی به فهم تکلیف و وظیفه متوسل میشوند و معتقدند که اعمال انسان، آن دسته که برگرفته از یک انضمام درونی باشد درست است. در این تفکر، خوبی و بدی افعال به ذات افعال برمیگردد و اینکه در این راه چه مقدار با وظیفه انسان هماهنگ میشود.
| |
| آنها معتقد نیستند که اصلاً به حد اعلا رساندن خیر و شر، ملاک و معیار اخلاقی باشد، بلکه معتقدند که خوبی و بدی یک عمل، در دل آن عمل و فعل آن کار است. آن فعل اگر ذاتاً جزء افعال و اموری باشد که مورد تأکید خداوند و تکلیف شارع باشد آن عمل ارزشمند است. یعنی اینکه تکلیف خدا به آن باعث ایجاد ارزش در آن میشود و باعث خوبی عمل میشود پس خوبی آن چیزی است که خدا به آن امر کرده که وظیفه و تکلیف ما شده، در نتیجه صرفاً عملی برای من ارزشمند تلقی میشود که آن را به نیت وظیفه انجام دهم. یعنی اگر مادری به نیّتی غیر از انجام وظیفه مانند دلسوزی، عاطفه، احساسات و غیره، بچهاش را تأمین کند، این کار ارزشمند نیست، بلکه به شرطی ارزشمند است که اولاً خدا به آنها امر کرده باشد و ثانیاً با نیت امتثال آن تکلیف و وظیفه انجام شود. این دیدگاه دانشمندان است مثل کانت. وظیفه گرایان به دو دسته عمل نگر و قاعده نگر تقسیم می شوند. در مقابل این دیدگاه، دیدگاه پیامدگرایان (غایت گرایان) هستند.
| |
| _ پیامد گرایان معتقدند که ارزشهای بیرونی، ملاک سنجش افعال هستند. ملاک نهایی برای درست و نادرست، الزامی و غیرالزامی این است که بدانیم نهایت و غایت آن فعل منجر به ایجاد یک پیامد مثبت می شود یا نه؟ پیامد عملی خوب باشد، آن عمل ارزشمند است و اگر پیامد، بد باشد، آن عمل ضد ارزش و اخلاق است. پیامد گرایان به چهار دسته سود گرایان، مصلحتگرایان، قدرتگرایان و لذّتگرایان تقسیم می شوند.
| |
| سودگرایان: کاری را ارزشمند میدانند که بیشترین سود را ایجاد کند یعنی غایت و پیامدش سود بیشتری باشد.
| |
| این سه دیدگاه: دیدگاه های سنجش فعل هستند که دیدگاه های درونی آنها بسیار متشتت هستند.
| |
| به هرکدام از این دیدگاهها که معتقد باشیم هر ملاکی را که قبول داشته باشیم وقتی کار ارزشمند اخلاقی را انجام دادم (حال به هر مفهومی که از ارزش در این دیدگاهها در نظر بگیریم)، من در هر صورت و مطلقاً منزلت اخلاقی را کسب می کنم یعنی من به اعتبار اینکه کار خوب اخلاقی را انجام دادم، مطلقاً فاعل خوب و انسان خوب می شوم یا اینکه به اعتبار موارد مختلف و امورات متفاوت، میزان بهرهمندی من از منزلت اخلاقی و آن انسان خوب متفاوت میشود.
| |
| این امری است که ما ذیل مجموعه منزلت اخلاقی میخواهیم بررسی کنیم:
| |
| دیدگاههای کلان
| |
| دیدگاه انسانیت ژنتیکی
| |
| خیلی از نظریهپردازان اخلاق سنتی غرب، انسانیت ژنتیکی را شرط لازم و شرط کافی برای برخورداری از ماده و فعل اخلاقی میدانند. اینها معتقد بودند که ارزش وجودی انسان ناشی از ذات انسان است. بنابراین بر طبق این تفسیر، نه تنها ذات انسانی، اخلاقی میشود، بلکه موجب می شود انسانیت، ملاک برخورداری از ارزش ذاتی هم قرار گیرد. در نتیجه هیچ چیزی غیر از انسان، حتی خود طبیعت هم، ملاک نیست و فقط ملاک، انسان است. هر شخصی که انسان شود میتواند کار اخلاقی انجام دهد و به این اعتبار ارزشمند تلقی شود. تمام اعضای نوع انسانی شامل اطفال، کودکان، ناتوانهای ذهنی و غیره به اعتبار اینکه انسان هستند، به صورت یکسان برخوردار از شأن اخلاقی هستند. این دیدگاه منتسب به فلسفه یونان باستان برگرفته از آموزههای عهدین از جمله ارسطو است. ارسطو هیچ حد و مرزی برای انجام کار اخلاقی معتقد نیست. میگوید هر کسی کار اخلاقی را انجام دهد، به اعتبار اینکه کار اخلاقی را انجام داد ارزشمند است. ابهامات یا نقد های این نظریه :
| |
| 1_ در این دیدگاه ارزش وجودی با ارزش اخلاقی، یکسان، دانسته شده است؛ درحالیکه ملاک و مبنی شأن اخلاقی با ملاک و مبنای ارزش وجودی انسان باید متفاوت باشد. ما نمیتوانیم این دو را منطبق بر هم بدانیم. ارزش اخلاقی و شأن اخلاقی، ملاک شان اخلاق است، بنابراین آن را نمیتوانیم منطبق بر ارزش وجودی بدانیم چراکه اینها دو چیز هستند.
| |
| 2_ پیشفرض این نظریه این است که همه انسانها در همه ارزشهای وجودی برابرند، این در حالی است که این پیشفرض، خصوصاً اگر ما بپذیریم که قابلیت تغییر در ذات انسانیت وجود دارد دچار خدشه است.
| |
| ضمن اینکه در این دیدگاه، خود ارسطو را به عنوان یک نظریهپرداز این دیدگاه بررسی میکنیم، میبینیم که خود ارسطو هم در ترسیمی که از نظام سلسلهمراتبی دارد کمترین میزان تعهد را به دیدگاه خودش دارد. ایشان در نظام سلسلهمراتبی علاوه بر اینکه بین انواع انسانی فرق میگذارد، بین افراد انسانی هم فرق میگذارد، درنتیجه ملاک ارزش اخلاقی را نمیتوان ارزش ذاتی بدانیم. زیرا ارسطو، هدف خلقت را وابسته به توان تعقل انسانها میداند. به خاطر همین است که تصریح میکرد که موجوداتی که توان تعقلی آنها کمتر است، به خاطر موجوداتی خلق شدهاند که از توان تعقل بیشتری برخوردار هستند. زنان را دارای عدم قابلیت و دارای نقص میداند و معتقد بود از نطفه زن، بدن و از نطفه مرد، روح آفریده می شود؛ این مسئله باعث تقدم انسانی و رتبه مرد بر زن می شود. پس چگونه ایشان میخواهد در عین حالی که ملتزم به مبانی این دیدگاه نیست، خودش را از طرفداران این دیدگاه معرفی کند؟
| |
| دیدگاه کانت: فاعلیت اخلاقی
| |
| کانت شأن اخلاقی و منزلت اخلاقی را فقط برای انسانهایی که بالقوه می تواند فاعل فعل اخلاقی باشند، قائل است و ملاک برای توانستن آنها برخورداری از طبع عقلی قابلتصور میداند. ایشان طبع عقلانی را بنیادیترین ویژگی انسان میداند، مبنای کرامت ذاتی میداند، مبنای تمایز انسان از سایر موجودات میداند. صرفاً عقل است که قادر بر قوانین اخلاقی است. عاطفه و میل به صورت عام و همیشگی نمیتواند قوانین اخلاقی را درک کند، پس طبع عقلانی از بنیادی ترین ویژگی انسان است. در نتیجه فاعل عاقلِ اخلاقی کسی است که خودش میتواند رفتار خودش را تعیین کند و اعمالش از اراده او نشأت گرفته باشد. پس کار فاعل اخلاقی است که باعث می شود، خود آن فاعل ارزشمند و صاحب کرامت و منزلت اخلاقی معرفی شود. بنابراین اگر کسی باشد که فاعل اخلاقی باشد ولی فاعل عاقل اخلاق نباشد و از روی احساسات و میل کاری را انجام دهد، این شخص نمیتواند دریافتکننده منزلت اخلاقی باشد.
| |
| فایل هشتم (خانم کرمانشاهی)
| |
| نقد کانت:
| |
| این خطاب ظاهراً اشکالی ندارد، چرا که برابری طبیعی زن و مرد را میپذیرد و اعتقاد دارند به وجود یک رابطه مُکملیت بین دو جنس. اما در عینحال در بطن دیدگاه کانت، یک نگاه تبعیضآمیزی به زن وجود دارد. کانت هم تلاشی برای تغییر آن نمیکند.
| |
| 1. کانت انسانیت انسان را وابسته به اخلاقی معرفی میکند که پیرو ویژگیهای اختصاصی مردان است. اساساً در تصویری که کانت از انسان مطلوب ارائه میکند، ویژگیهای مردانه نقش اساسی و برجسته ای دارند. اما زنان به خاطر اینکه احساسی و عاطفی هستند، بر فرض هم، که کار درست را انجام دهند اما چون نمیتوانم برای کار خود استدلال بیاورم عمل اخلاقی شمرده نمیشود. زنان می توانند براساس قوانین اخلاق شمول عمل کنند، پس زنان فاقد پتانسیل کسب ارزشمندی برخاسته از عمل اخلاقی هستند و فاقد پتانسیل فاعلیت اخلاقی هستند.
| |
| 2. علاوه بر این بررسی فلسفه سیاسی کانت هم نشان میدهد که ایشان ملتزم به لوازم نظامی که پایهگذار آن بود نیست. کانت تاکید میکند که نظام اخلاقیِ آن، همه نوع بشر و سایر موجودات را هم شامل می شود، پس باید ایشان برای همه انسانها یک جایگاه همانند و هماهنگ تعریف کند، ولی خودش ملتزم به نظامش نیست. کانت برای زنان فقط حق شهروندی منفعل را قائل است و تاکید میکند که همه افراد جامعه صلاحیت یکسانی برای رسیدن به کسب درجه یک شهروند فعال را ندارند.
| |
| دسته شهروندان منفعل کسانی هستند که استخدام دولت هستند، دون پایهها و زنان و تمام کسانی که برای گذران زندگی به غیر دولت وابسته هستند؛ کسانی هستند که فاقد شخصیت مدنی هستند، برخوردار از یک موجودیت مستقل نیستند، صرفاً نیروهای کمکی کشور هستند و چون برخوردار از استقلال مدنی نیستند، باید تحت حمایت و اوامر سایر افراد قرار گیرند.
| |
| البته کانت قائل است که شهروند منفعل میتواند به شهروند فعال برسد (افراد تلاش کنند که به مرحله ی بالاتر برسند). ولی تصریح می کند موقعیت زن فقط با شهروند منفعل مطابق است. پس اگر چه در اصل ادعا میپذیرد که هر کسی که بتواند از روی عقل کار اخلاقی را انجام دهد، میتواند دریافتکننده منزلت اخلاقی باشد، ولی در بطن دیدگاهش، در واقع افرادی که توان انجام فعل اخلاقی را دارند، فقط مردان هستند.
| |
| 3. دیدگاه کانت یک دیدگاه کاملاً یکسونگر است که کاملاً با برتری مردان سازگاری دارد. ایشان در رابطه ازدواج علاوه بر اینکه قائل است که رابطه ازدواج یک رابطه متقابل است، معتقد است که این رابطه متقابل نه تنها منافاتی با برتری طبیعی مردان نسبت به زنان ندارد و منافاتی با حق شوهر ندارد. بلکه معتقد است که پیوند و وصلت هماهنگ و پایدار متوقف است بر که یکی از دیگری تبعیت کند. بنابراین بر اساس تبعیت زنان، ویژگی تابع بودن را برای زنها و ویژگی مسلط بودن را برای مردان توجیه می کند. پس کانت، نابرابری طبیعی زن و مرد را میپذیرد ولی در مقام نظریات معتقد است که صرفاً فاعلهای عاقل می توانند منزلت اخلاقی را برخوردار باشند.
| |
| خلاصه: در دیدگاه کانت، سایر موجودات غیر از انسان، اگر کاری را انجام دهند، چون از روی عقل نیست نمیتوانند برخوردار از ارزش اخلاقی باشند. این نظریه، حقوقش هم اخلاقی است. به برابری حقوق برای تمام قبایل اخلاقی تاکید شده است، که این اندیشه متأثر از نژاد نیست، متأثر از جنسیت نیست و سایر تفاوتها نیست و عقل هم یعنی قدرت تصمیمسازی شخص عاقل. ولی همین تعریف از عقلش مستندی است برای اعضای جامعه که تصمیمسازی آنها ضعیف تر است، پس این گروه قادر بر فاعلیت اخلاقی نیستند و طبیعتاً توان برخورداری از منزلت اخلاق یکسان را ندارند.
| |
| دیدگاه فمینیست ها:
| |
| فمینیستها معتقدند کسی میتواند برخوردار از منزلت اخلاقی باشد که فاعل مختار باشد، اما نه با مرکزیت عقل. یعنی این دیدگاه، نقطه مقابل نظریه کانت است، بلکه با مرکزیت عاطفه و احساس است.
| |
| اندیشمندان اخلاقمدار فمنیست دیدگاه شان را براساس انتقاد از مغز تفکر نظام اخلاق سنتی بنا نهادند. آنها معتقد هستند که داوری در نظام سنتی اخلاقی، مبتنی بر مفاهیم مثل عدالت و حق است که این دو مفهوم خودشان، سوگیری مردانه دارند. به خاطر اینکه رعایت حق و عدالت اصلاً دغدغه زنانه نیست بلکه دغدغه اصلی زنان، مسئولیت آنهاست و تعهداتی که با سایر افراد دارند. رقابت و استقلال، جزء اصول نظام سنتی اخلاق هستند، اما این دو ویژگی کاملاً مردانه هستند که در نظام تفکری زنان اصلا راه ندارد.
| |
| تقابل تاکید بر عقل به عنوان پشتوانه اصلی تصمیمات درست اخلاقی از جانب فمینیستهای سنتی مورد انتقاد جدی است. به این دلیل که طرفداران عقل (عقل گرایان)، عاطفه را در مقابل عقل قرار می دهند و با تأکید بیش از حد بر عقل، یک نقش فرعی و حاشیهای برای عاطفهای در نظر میگیرند، پس با این تعبیر هر فعلی که از دایره عقل خارج شود، اخلاقی نیست. فمینیستها میگویند خیلی از کارهایی که زنان انجام میدهند، به دلیل ویژگیهای برخاسته از عاطفه آنهاست و تاکید شما بر عقل مستلزم آنست که افعال عاطفی را از دایره افعال اخلاقی خارج کنید، پس فمینیستها مبنا عقلگرایان را قبول ندارند چرا که کار های زنانه را که از روی عقل انجام نمیشود، را نمیتوانند در دایره افعال اخلاقی بیاورند و ما با این مخالف هستیم. آنها تاکید میکنند که اتفاقاً زنانگی باید (که عاطفه و دلسوزی را پررنگ میکند و سهم بیشتری به آنها می دهد) بیاید در مسیر منزلت اخلاقی قرار گیرد. در نتیجه کارهایی که از روی عاطفه انجام میشود، به دلیل شمول و گستردگی آنها اتفاقاً اخلاقی هستند.
| |
| سه رویکرد فمینیستها در اخلاق: رویکرد زنانه، همجنسگرایانه و مادرانه. در این دیدگاه فاعل احساسی و عاطفی را عاقلتر میدانند از فاعل عقلی برای کسب منزلت اخلاقی.
| |