اخلاق فمینیستی
انتقادات اندیشمندان فمینیست نسبت به اخلاق سنتی غرب
اگر بخواهیم آنها را دستهبندی کنیم در چهار محور عمده خلاصه میشوند:
- فمنیستها معتقدند اخلاق سنتی غرب ناظر به ارزشهای مردانه است.
- حامی فرودستی زنهاست.
- در این اخلاق، صفات زنانه تحقیر شدند.
- در این نظام اخلاقی، زنان برای رسیدن به غایات اخلاقی توفیق کمتری دارند.
اینها را مطرح کرده و گفتند ما مجبوریم برای پوشش دادن به ضعف اخلاق سنتی غرب، تعدادی مفاهیم جدید را وارد حوزه اخلاق کنیم که این مفاهیم تاکنون نبودند و مسبب این بود که نگاه ما نگاه ضعیفی باشد و نگاه کاملی نباشد. آنها معتقدند مفاهیم مسئولیت، جمعگرایی، عاطفه، و حتی موقعیتگرایی، اینها تاکنون در حوزه اخلاق نبودند ولی باید باشند. حضور این مفاهیم سبب میشود تا به ویژگیهای زنانه در حوزه اخلاق توجه کنیم. با توجه به آنچه گفتیم اگر بخواهیم اخلاق فمینیستی را توضیح دهیم میگوییم:
«اخلاق فمینیستی یک مجموعهی متنوعی از تحقیقات فلسفی است که ابتدائاً کارش این بود که در قدم اول ضعف نظامات اخلاقی غرب را توضیح میداد و این که یک توازن ناعادلانهای بین زنها و مردها در نظامات اخلاقی ایجاد شده است و اینها معتقد بودند که باید این توازن ناعادلانه را از بین ببریم.»
این مجموعه متنوع که حالا خودش هم ضعفهایی دارد اسمش را میتوانیم اخلاق فمینیستی بگذاریم. شاید ما اگر بخواهیم بگوییم اجماعیترین مدعای اخلاقشناسان فمینیست چه بوده است؟ باید بگوییم که فمینیستها معتقد بودند یک چیزی به عنوان آرمان بشر در جریان اصلی اخلاق فلسفی تلقی شده است، اما آن آرمان بشر نبوده بلکه آرمان مردانه بوده و این سوگیری نظام اخلاق سنتی غرب باعث شد نه تنها فقط در مورد زنها در حوزه اخلاق به اشتباه افتاده باشیم بلکه خود اخلاق هم به بیراهه کشیده شده یعنی چون نظام مردانهای بر اخلاق مُسَیطَر بوده، اصلا مسیر اخلاق اشتباه رفته نه فقط اینکه ضعفش این باشد که ما یک جاهایی در اخلاق، نقصانی داشته باشیم. پس میتوان گفت اخلاق فمینیستی، اخلاقی است که فمینیستها از جهت آنکه فمینیست هستند، هوادار آن هستند.
طبیعتاً بخش بزرگی از این اخلاق، ناظر به دعاویای است که درباره رفتار با زنان است. داوریهای که نسبت به این رفتارها انجام شده، اینها همه در مجموعه اخلاقی فمنیستها هستند. اخلاقنگرهای فمنیست یا اخلاقِ زنانهنگر بحثهای متعددی را به عنوان مباحث جدید در حوزهی فلسفهی اخلاق پیشروی بشر میگذارد که اینها همان مسائلی هستند که به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
جنسیت در آراء فلاسفه
ما معتقدیم جریان فمینیست یک جریان اعتراضی است بر نظام سنتی اخلاق در تمام ابعاد؛ طبیعتاً در بعد اخلاقی هم یک اعتراضی به جریان سنتی اخلاق دارد. پس باید بررسی کنیم، ببینیم آیا اصلاً جنسیت در آراء فلاسفه متقدم اساساً مطرح نشده است؟ یا اینکه نه، مطرح شده اما نگاه فرودستانهای نسبت به آن وجود داشته ؟ یعنی مطرح شده اما به گونهای که زنان را تضعیف میکرده است؟ این دو رویکرد متفاوت هستند. مرور اجمالی به آراء فلاسفه متقدم داریم و بعد وارد آراء فمینیستهای اخلاقگرا میشویم.
فلاسفه متقدم
در بررسی اندیشههای اخلاقی افلاطون و ارسطو و اخلاق فضیلتبنیادی که اینها دنبالش هستند، میبینیم فضیلتمندی که آنها دنبالش بودند یا ارائه میکردند با صفاتی مثل: شجاعت، جنگاوری، غرور، عدالت، خویشتنداری و نیروی مردانه همراه بوده است. از باب نمونه ارسطو به عنوان یکی از اولین کسانی که به بحث از اخلاق، فضیلت و سعادت پرداخته در کتاب سیاستش صراحتاً عنوان میکند که برده و زن و کودک هر یک فضائل مخصوص به خود را دارند و هیچ کدامشان نمیتوانند وارد عرصه دیگری شوند. از باب نمونه ارسطو این پرسش را مطرح میکند که آیا برده غیر از خِصال (ویژگیهای) خودش که به عنوان ابزار خدمتگزاری در اختیارش قرار میدادند، آیا برده میتواند فضیلت گرانمایهتری مثل میانهروی، دلیری و دادگری را داشته باشد، یا فقط فضایلش در خدمت بدنی خلاصه شدند؟
ارسطو همین سوال را درباره زن و کودک هم مطرح میکند و توضیح میدهد که آیا فضیلت کسانی که طبعاً فرمانروا هستند و فضیلت کسانی که طبعا فرمانبُردار هستند یکسان است؟
پاسخ ارسطو برای ما مهم است. او تأکید میکند که فرمانرواها که همان مردانِ شهروندِ آزادِ آتن هستند با فرمانبردارها که سه دسته برای آنها مطرح میکنند (زن و برده و کودک) با هم تفاوت کیفی دارند و طبیعتاً باید بین فضائل این دو دسته فرق باشد. اولین گام برای بررسی اندیشه سنتی غرب، بررسی دیدگاه ارسطو است.
ما میبینیم یک سوگیری جنسیتی در اخلاق کاملاً مشهود و واضح است. اصلا اگر خود مفهوم فضیلت را به عنوان مفهوم کانونی فلسفه اخلاق بررسی کنیم، غالباً به ندرت بهعنوان صفت زنانه به کار برده شده؛ غالباً زن خوب، زن پاکدامن و زن فروتن است و خود کلمه فضیلت یک رویکرد مردانه دارد. یعنی هم ظاهر این کلمه و هم باطن آن مفهومی کاملاً جنسیت یافته است. پس این را ما به عنوان مقدمه مطرح میکنیم که زنها در عقبه نظریهی اخلاقی غرب، غالباً نادیده گرفته شدند. مرد آزاد و مرد قدرتمند، موجودی است که مستعد و سزاوار پروراندن ملکات اخلاقی است. در این تفکر خانه، در خدمت نهاد بزرگتر جامعه است. زنها و کودکها از آن جهتی که در خانه هستند باید به گونهای عمل کنند که منافع نهاد بزرگتر اجتماع تأمین شود ولو به قیمت از دست رفتن اختیار و ارادهی آزاد آنها باشد. در زنها به عنوان اینکه در خانه مشغول هستند، همین روند تضعیفی و تحقیری نسبت به زنها تا قرن 18 و 19 ادامه پیدا میکند.
فمنیستها
اولین کسانی که درصدد رفع فروتری از اخلاق زنانه هستند با همین رویکرد، که خلقیاتی که جامعه به زنها نسبت میداد را غیراصیل و غیرواقعی و ساخته فرهنگ و اجتماع میدانستند. افرادی مثل: کرفات و جان استوارت میل هستند. کرفات مدعی شد فضایل زنانه و مردانه برخلاف آن چیزی که تا الان تصور میشد فضایل اخلاقی مردانه و زنانه یکسان هستند و نظام اخلاقی سنتی غرب یک خطائی کرده که دو جور فضیلت را برای زنها و مردها مطرح میکند. میل هم همین را به عنوان خطای جوامع قبلی معرفی میکند و میگوید معیار دوگانه نداریم. معیار یکسانی برای سنجش ویژگیهای اخلاقی زنها و مردها داریم.
طبیعتاً بحث یکسانی فضیلتها در همه دورهها برای اندیشمندان خوشایند نبوده و به همین دلیل در زمانهای مختلف بعد از قرن حتی 18 و 19 بعضی از اندیشمندان مصرانه معتقد شدند که فضایل اخلاقی زن و مرد را نمیتوان یکسان تلقی کرد بلکه آنها متفاوت هستند.
این روند ادامه پیدا میکند و بعدها در جریانات فمنیست (که باز تأکید میکنم توضیحش میدهیم) همین روند ادامه پیدا میکند و جوری این شرایط به نفع زنها میچرخد که معتقد شدند زنها نه تنها فضایلشان متفاوت است که این تفاوت باعث این است که فضایل زنها فضایل برتری تلقی شوند. ویژگیهای زنانه ویژگیهای بهتریاند و باید این ویژگیها را عمومیت داد تا همه گروهها بتوانند از این ویژگیها و فضایل زنانه بهرهمند شوند. آلیسون جاگر به عنوان یکی از کسانی که در حوزه فلسفه اخلاق بحثهای خوبی را مطرح میکند. 5 نقد محوری را نسبت به زنان در تحقیقات اخلاقی قبلیها مطرح میکند که به نحوی سرآغاز تحقیقات منسجمتر در بحثهای اخلاق جنسیتی هستند. 5 نقد محوری جاگر عبارتند از:
- ایشان معتقد است در تحقیقات سنتی غرب نسبت به زنها کمتوجهی شده است.
- مسائل اخلاقی مربوط به دنیای خصوصی زنان، (منظور از دنیای خصوصی زنان آن فضایی است که در آنها کارهای خانگی و مراقبت از بچهها را انجام میدهند) این مسائل اخلاقی بیاهمیت دانسته شدهاند.
- درنظام سنتی اخلاق غرب، اعتقاد وجود داشت نسبت به این که اخلاق زنها به اندازه اخلاق مردها رشد یافته نیست.
- در این نظام، ویژگیهای فرهنگی مردانه ارزش دانسته شدند و خصائص فرهنگی زنانه دست کم گرفته شدند.
- و نهایتاً در نظام سنتی غرب شیوههای استدلال اخلاقی که مبتنی بر قانون و حقوق بودند و کلی بودند. اینها ویژگیهای مردانه اخلاق هستند و این ویژگیها و شیوهها، بر استدلال اخلاقی زنانه (که این استدلال اخلاقی زنانه مبتنی بر ارتباط، مسئولیت و جانبداری است) ترجیح داده شدند.
اگر خاطرتان باشد به همین دلیل است که گفتیم فمنیستها معتقدند تعدادی مفاهیم جدید را باید در نظام اخلاقی طرح کنیم تا خیالمان راحت شود که اخلاق، یک اخلاق گسترده است ویکسونگر نیست.]]