رزا لوگزامبورگ

از جنسیت دیتا
نسخهٔ تاریخ ‏۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۹ توسط Mohsenzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «رزا لوگزامبورگ از رهبران جنبش زنان کارگر لهستانی و از مؤسسین حزب کمونیست آلم...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

رزا لوگزامبورگ از رهبران جنبش زنان کارگر لهستانی و از مؤسسین حزب کمونیست آلمان {{#invoke:Infobox|infobox}}

زندگینامه

آثار

دیدگاه‌های رزا لوگزامبورگ

مارکسیست­ها در این زمینه هم مثل سایر موارد، می­گویند تابعیت تاریخی جنس زن نسبت به مرد ریشة اقتصادی و طبقاتی دارد و نظام سرمایه داری و طبقاتی این وضعیت را بر بشر تحمیل کرده است و تنها راه برای تساوی جنسی و رفع تبعیض، انقلاب توده­ها علیه سرمایه داری و حذف آن است و تا آن زمان اصالت دادن به مبارزة جنسیتی، یک حرکت ضد انقلابی و بیراهه رفتن است.

به اعتقاد مارکس و انگلس، خانواده اولین نهاد اجتماعی است که تقسیم نابرابر کار در آن صورت می­گیرد و باید این نظام نابود شود و به جای آن مؤسسات اشتراکی جایگزین شود تا کار منزل و بچه­داری و مانند اینها به طور مساوی از سوی هر دو جنس انجام پذیرد. [13]

از مهم ترین شخصیت­های این گروه می­توان رُزا لوگزامبورگ از رهبران جنبش زنان کارگر لهستانی و از مؤسسین حزب کمونیست آلمان، هم فکر او کلارا زتکین از رهبران جنبش کارگری آلمان و بنیانگذاران حزب کمونیست آلمان و میشل بارِت صاحب کتاب «ستم امروز بر زنان» را نام برد.

نقد دیدگاه‌های رزا لوگزامبورگ

هدف اصلي فيمينيست‌هاي ماركسيستي شناسايي عملكرد روابط جنسي است كه مي‌تواند از فرايند توليد و باز توليد (با مفهوم ماترياليستي آنها) متمايز باشد. يا با آنها پيوند داشته باشد.

طبيعت انديشة ماركسيستي فيمينيسم را اعتقاد به جريان داشتن حركت انسان‌ها در هر دو ظرف مكان و زمان تشكيل مي‌دهد.

تا زماني كه تغيير در شيوة توليد و نظام‌هاي تملك و بهره كشي ادامه دارد فمينيست‌هاي ماركسيست ناگزيرند اين تغييرات را با پيشرفت‌هايي كه در سازماندهي خانوار و روابط جنسي و توليد خانگي پديد مي‌آيد ارتباط دهند.

با مداقه بیشتر ملاحظه می‌شود که فمینیسم مارکسیسم تبیین مسائل را در حد مقولات نظریه مارکسیستـی تقلیل می‌دهد و پیش‌فرض‌های آن را منطبق برنظام‌های اقتصادی و جامعه‌گرایی می‌داند، بنابراین نمی‌تواند نیازهای فردی زنان، عواطف و ذهنیات زنان را سازماندهی کند، لذا روابط آنان با مردان را در راستای اهداف حزبی قابل توجیه می‌کند.

در واقع آنچه که در فمینیسم مارکسیسم مورد توجه قرار می‌گیرد، ارتباط و میزان کارکرد موضوعات جهت دستیابی به اهداف این مکتب است. سیاست‌های مارکسیستی همراه و همسو با کمونیسم، جامعه آن زمان را تحت نفوذ قرار داده و خانواده را از حالت هسته‌ای به کمون‌ تغییر داد، زیرا بنا بر عقیده سردمداران این مکاتب، خانواده، ترویج نوعی خصوصی‌سازی و خلاف توده‌گرایی است و احساس مالکیت را در پی خواهد داشت. استقرار کمون‌ها به عنوان جانشین خانواده هسته‌ای در دهه 60 و 70 به چشم می‌خورد که مهم‌ترین نمونه باقی مانده و در عین حال سازمان یافته کمون‌ها، «گیبوتص‌ها» در اسرائیل است. در این اجتماع بالغان (زن و مرد) با یکدیگر همزیستی جنسی دارند و مراقبت از فرزندان به صورت دسته جمعی و بر عهده کل کمون می‌‌باشد.<ref>گیدنز، آنتونی: «جامعه شناسی»، ترجمه منوچهری صبوری، تهران، نشرنی، 1376.</ref>

ازدواج مانند هر نظام اجتماعی دیگر از قواعد خاصی برخوردار است و مفاهیم ارزشمندی چون امینت روانی و فیزیکی، صمیمیت، یکرنگی، وابستگی عاطفی و روحی، احساس مسئولیت، سعادت و کسب شادی و لذت را دربرمی‌گیرد. در ازدواج متناسب و مطلوب، نقش همسران انعطاف‌پذیر است و روابط مطلوب، در تشریک مساعی طرفین، مصداق و عینیت می‌یابد؛ امّا میشل بارت، خانواده و ازدواج را محدود کننده‌ی حق جنسی زن می‌دانند؛ زیرا آزادی جنسی زنان را حق دسترسی آنها به ارتباطات آزادجنسی تلقی می‌کنند. این نگرش به تدریج ارزش وجودی زن را به‌عنوان یک انسان زیرسؤال خواهد برد، زیرا در حقیقت، فرقی بین وی و یک روسپی وجود نخواهد داشت، علاوه برآن احساس عدم‌رضایت و عدم‌امنیت روانی که از انواع تحریکات جنسی و برخوردهای غیرمتعارف در وی ایجاد می‌شود، نوعی سرخوردگی و تشتت افکار را درپی‌خواهد داشت، در حالی‌که در حیطه خانواده سالم و بهنجار و پیوند زناشویی، می‌توان با توافق و درک صحیح از خواسته‌های طرفین، محیط مناسبی را برای رضایت و تمتع جنسی زن ایجاد نمود. علیرغم انقلاب جنسی فرویدی در دهه‌های اخیر و اعطای آزادی‌های جنسی در غرب، این روند نتوانسته پاسخگوی نیاز روحی انسانها باشد.

تحقیقات متعددی نشان داده است ارتباط آزاد جنسی به علت تغییر مداوم شریک جنسی، باعث اختلال در روابط جنسی می‌شود و بیشتر این مشکلات نیز متوجه زنان است. به‌عنوان مثال در پژوهشی که در سال 1999 تا سال 2001 در دانشگاه لندن مرکز تحقیقات جنسی و ایدز صورت گرفته است 11 هزار زن و مرد انگلیسی 16 تا 44 ساله مورد مصاحبه قرار گرفته‌اند و بر اساس این تحقیق 54 درصد از زنان به نوعی اختلال در رفتار جنسی مبتلا بودند، در حالی که افراد متأهل به مراتب کمتر از سایرین دچار مشکل بوده‌اند.<ref>cf. Mercer, 2005</ref>

از آنجا که دیدگاه‌های فمینیستی نسبت به ازدواج، یک‌سویه و منفی می‌باشد، تمامی مسائل مربوط به آن را نیز در جهت ظلم و ستم به زنان تلقی می‌کنند. به‌عنوان مثال بهای تأمین امنیت و قرار گرفتن زنان در محیط خانه را، تأمین و تمکین نیاز جنسی مردان می‌دانند، امّا آنچه که در دنیای حقیقی و طبیعی زندگی انسانها واقعیت دارد، اصالت قراردادی بودن ازدواج و زندگی توافقی توأم با عشق و شفقت است. اگر زن در محیط خانه در کنار مرد قرار می‌گیرد، هر دو لازم و ملزوم تأمین نیازهای یکدیگر هستند و بررسی انتزاعی هر یک از روابط پیچیده‌ی خانوادگی، بدون در نظر گرفتن انتفاع هر یک از طرفین در جای دیگر، ممکن است به قضاوتی نادرست و درکی ناصحیح بیانجامد و کلماتی چون اجبار، ظلم و بیگاری خانگی را به ذهن متبادر سازد. همان‌گونه که لیبرال فمینیست‌ها ازدواج را نوعی تابعیت، بیگاری و بردگی خانگی می‌دانستند؛ زیرا در نظر آنان چنانچه، زنی در خانه خود به فعالیت‌های روزانه بپردازد، به نوعی بردگی تن در داده است.

ارزش‌گذاری کار خانگی زن مقوله‌ای است که نیاز به یک سیستم و برنامه‌ریزی بلندمدت فراملیتی داشته و محدود به ازدواج و روابط زناشویی نمی‌گردد. در پژوهش‌های متعدد روش‌های مختلفی برای برآورد ارزش کار خانگی زن پیشنهاد شده است که می‌توان به پژوهش‌های «اویل هاوریلشن»<ref>Oil Hawoylyshyn.</ref> در کانادا اشاره نمود که روش هزینه عملکرد فردی (IFC) 85 و روش هزینه فرصت (HOC) 86 را ارائه کرد که در روش اوّل هر یک از فعالیت‌های خانگی زنان با توجه به قیمت بازار ارزشیابی می‌شود و در روش دوّم محاسبه کل زمان صرف شده از یک‌سو و هزینه فرصت یعنی دستمزد فعالیت‌های انجام نشده در زمان‌های صرف شده برای کار خانگی از سوی دیگر است.<ref>www.statcan/English.sdds.</ref>

ارزش کار خانگی زن فقط محدود به مقوله ازدواج نیست، زیرا زمانی که زن به صورت تک سرپرست مسئول خانواده می‌شود، علاوه برکار خانگی مسئولیت مضاعفی نیز خواهد داشت که نه تنها فمینیسم به این مسئله نمی‌پردازد، بلکه همانگونه که قبلاً نیز اشاره شده به تشویق زنان در نفی ارتباطات خانوادگی و زناشویی مبادرت می‌نماید و به نظر می‌رسد ضدیت فمینیسم با جنس مرد و مبحث ازدواج عامل آن می‌باشد، زیرا در اغلب موارد تنها راه‌حلی که ارائه می‌شود حذف فیزیکی مرد از زندگی زنان، بدون در نظر گرفتن صلاح و راهکارهای منطقی برای حلّ مشکلات آنان است.

در نظریه‌ی مارکسیستی میشل بارت کارکرد انسانها فقط در حیطة اجتماعی مورد توجه قرار گرفته می‌شود و نقش‌های همسری و زناشویی را امری شخصی تلقی می‌نماید. با بررسی این نظریه ملاحظه می‌شود که در این نحله فکری، وضعیت روحی، گرایشات ذهنی و جسمی افراد کاملاً نادیده گرفته شده است، زیرا چگونه می‌توان انتظار داشت تا افراد با یک رفتار بهنجار به منظور ساخت جامعه‌ای سالم و پویا بدون پرورش خانوادگی رشد نمایند و اصولاً چه تعریفی از جایگاه ارزش اخلاقی، روابط عاطفی و انسانی که معمولاً در خانواده و تحت تعهدات شرعی و قانونی به منصه ظهور می‌رسند، ارائه می‌شود؟ اگر جامعه واحد تشکیل دهنده مشخصی نداشته باشد، وضعیت سرپرستی کودکان، سالمندان و بیماران به چه صورت خواهد بود؟ در چنین شرایطی در جوامع سوسیالیستی، مراکز متعددی برای نگهداری افراد با شرایط خاص بوجود آمد، ولی به‌دلیل نقص در کارکرد خود و ناتوانی در تأمین نیاز اولیه انسان‌ که همان امنیت عاطفی و قرار گرفتن در محیط ارزشمند خانوادگی است، عملاً در دهه‌های اخیر این مکتب فکری به انزوا کشیده شد. زیرا با نادیده گرفتن تشکیل خانواده و ازدواج موجب بی‌هویتی افراد شده و در بازشناسی رفتار صرفاً اجتماعی آنان دچار اشکال گردیده است.

بنابه آنچه که ذکر شد امروزه روانشناسان بازگشت به فطرت و طبیعت انسانها را بهترین مسیر تضمین سلامت و احساس رضایت آنها می‌دانند و براین اساس تحقق پیش‌فرض‌های زیر را برای کارکردهای ازدواج در نظر گرفته‌اند:

1- ازدواج واحدی برای رشد و بقای نسل بشر می‌باشد.

2- نیازهای احساسی و عاطفی زن و مرد در آن تأمین می‌شود.

3- باعث رشد فکری و عقلی زن و مرد می‌شود.

4- عزت نفس را در طرفین افزایش می‌دهد.

5- موجب تکامل معنوی افراد می‌گردد.

نه تنها امیال و نیازهای زیستی انسان، بلکه امیال طبیعی دیگری مانند احساس نیاز به شفقت و حمایت در این نهاد به خوبی ارضاء می‌شود و با ایجاد مناسباتی چون عشق و روابط زناشویی، زوجین کمتر به بیماری‌های روحی و جسمی دچار می‌شوند و با افزایش احساس رضایت، سلامت زوجین بیشتر تضمین می‌گردد.

فلسفه ازدواج را باید در خلقت زن و مرد جستجو نمود که با تفاوت‌های ظاهری و دوگانگی جنسیتی از اتحاد در خلقت برخوردار هستند. این مطلب به خوبی در قرآن کریم تصریح شده است: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها...»<ref>نساء، آیه 1.</ref>

آفرینش انسان به صورت زن و مرد به منظور حفظ تعادل امیال بشر و تکامل این دو تجلی می‌یابد. بازگشت انسان به مسیر الهی و پذیرش آنچه که خداوند برای وی در نهایت خیر و صلاح طراحی کرده است، بهترین راه برای دستیابی به سعادت وکسب لذت مادّی و معنوی است که با توسعه نظام الهی می‌توان به رهایی بشریت از معضلات کنونی دست یافت.

جستارهای وابسته

فردریش انگلس

پانویس

<references group=""></references>

منبع

پیوند به بیرون