سارا رادیک: تفاوت میان نسخه‌ها

از جنسیت دیتا
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:
== دیدگاه‌های رادیک ==
== دیدگاه‌های رادیک ==
رادیک، در كتاب خود با عنوان تفكر مادرانه<ref>Maternal Thinking.</ref> به شكلي خاص تر بر يك بُعد مراقبت، يعني مادري [يا مراقبت مادرانه]، متمركز مي شود. او اعتقاد دارد كه اين بُعد منظر و بستري براي تفكر فمينيستي، علي الخصوص آن جا كه اين تفكر به عدم خشونت و برقراري صلح مربوط است، فراهم مي آورد. راديك با تأكيد بر اين كه انحاي تفكر از فعاليت هاي عملي مي بالند، مي گويد كه « تفكر مادرانه » از فعاليت مادري بر مي خيزد و مي بالد. به علاوه، به نظر مي رسد كه او با برخي فمينيست ها در اين قول همداستان است كه « موضع »<ref>standpoint.</ref> معرفت شناسانه ي فمينيستيِ برتري وجود دارد. راديك مي گويد موضع، « بينشي مبتني بر مدخليت در باره ي جهان است كه در مقابل انحاي حاكم تفكر قرار مي گيرد و از آن ها برتر است. »<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 129.</ref> او با مقايسه ي ماركسيسم و فمينيسم مي گويد:
رادیک، در كتاب خود با عنوان تفكر مادرانه<ref>Maternal Thinking.</ref> به شكلي خاص تر بر يك بُعد مراقبت، يعني مادري [يا مراقبت مادرانه]، متمركز مي شود. او اعتقاد دارد كه اين بُعد منظر و بستري براي تفكر فمينيستي، علي الخصوص آن جا كه اين تفكر به عدم خشونت و برقراري صلح مربوط است، فراهم مي آورد. راديك با تأكيد بر اين كه انحاي تفكر از فعاليت هاي عملي مي بالند، مي گويد كه « تفكر مادرانه » از فعاليت مادري بر مي خيزد و مي بالد. به علاوه، به نظر مي رسد كه او با برخي فمينيست ها در اين قول همداستان است كه « موضع »<ref>standpoint.</ref> معرفت شناسانه ي فمينيستيِ برتري وجود دارد. راديك مي گويد موضع، « بينشي مبتني بر مدخليت در باره ي جهان است كه در مقابل انحاي حاكم تفكر قرار مي گيرد و از آن ها برتر است. »<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 129.</ref> او با مقايسه ي ماركسيسم و فمينيسم مي گويد:
همان طور كه موضع پرولتاريايي بينشي برتر است كه تجربه و شرايط ظالمانه ي كار آن را پديد آورده است، موضع فمينيستي نيز بينشي برتر است كه شرايط سياسي و كار متمايز زنان آن را ايجاد كرده است...<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 129.</ref> متفكرانِ موضع نگر حاضرند ... اعلام كنند كه ارزش هاي حاكم ويرانگر و انحراف آميزند و موضع فمينيستي نمودار نظم « واقعي » و، به طرزي شايسته، انسانيِ زندگي است. مي توان گفت كه نظريه پردازان موضع نگر، از جمله متفكراني كه به مادري نظر دارند، چشمشان به ديدار حقيقت باز شده است - و، به راستي، به نظر مي رسد كه بسياري از نظريه پردازان موضع نگر كه من كارِ نيروبخش آن ها را حياتي يافته ام دقيقاً همين را مي گويند.
همان طور كه موضع پرولتاريايي بينشي برتر است كه تجربه و شرايط ظالمانه ي كار آن را پديد آورده است، موضع فمينيستي نيز بينشي برتر است كه شرايط سياسي و كار متمايز زنان آن را ايجاد كرده است...<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 129.</ref> متفكرانِ موضع نگر حاضرند ... اعلام كنند كه ارزش هاي حاكم ويرانگر و انحراف آميزند و موضع فمينيستي نمودار نظم « واقعي » و، به طرزي شايسته، انسانيِ زندگي است. مي توان گفت كه نظريه پردازان موضع نگر، از جمله متفكراني كه به مادري نظر دارند، چشمشان به ديدار حقيقت باز شده است - و، به راستي، به نظر مي رسد كه بسياري از نظريه پردازان موضع نگر كه من كارِ نيروبخش آن ها را حياتي يافته ام دقيقاً همين را مي گويند.
گرچه من خودم را در زمره ي نظريه پردازانِ موضع نگر جاي مي دهم، آن گام واپسيني را بر نمي دارم كه به نظر مي رسد برخي بر مي دارند به اين صورت كه مدعي مي شوند يك موضع واجد حقيقتي است كه تمام عيار و مطلق است. از حيث معرفت شناسانه من همچنان اعتقاد دارم كه جميع دلايل با محك اعمالي كه اين دلايل از آن ها سر بر مي آورند آزمون مي شوند؛ بر اين اساس، توجيهات در تعهداتي كه با آن ها آغاز مي شوند پايان مي پذيرند. با اين كه من فكر جهاني را در سر دارم كه با ارزش هاي كارِ مراقبت آميز سامان و سازمان يافته است، نمي توانم بنيادها، دليل يا خدايي را بشناسم كه بر قامت اين پنداشت جامه ي توجيه بپوشاند.<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 134-135.</ref>
گرچه من خودم را در زمره ي نظريه پردازانِ موضع نگر جاي مي دهم، آن گام واپسيني را بر نمي دارم كه به نظر مي رسد برخي بر مي دارند به اين صورت كه مدعي مي شوند يك موضع واجد حقيقتي است كه تمام عيار و مطلق است. از حيث معرفت شناسانه من همچنان اعتقاد دارم كه جميع دلايل با محك اعمالي كه اين دلايل از آن ها سر بر مي آورند آزمون مي شوند؛ بر اين اساس، توجيهات در تعهداتي كه با آن ها آغاز مي شوند پايان مي پذيرند. با اين كه من فكر جهاني را در سر دارم كه با ارزش هاي كارِ مراقبت آميز سامان و سازمان يافته است، نمي توانم بنيادها، دليل يا خدايي را بشناسم كه بر قامت اين پنداشت جامه ي توجيه بپوشاند.<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 134-135.</ref>
به نظر مي رسد كه راديك در اين جا نه تنها قائل به اين است كه موضع معرفت شناسانه ي فمينيستي برتر از مواضع حاكم است، بلكه به اين نيز عقيده مند است كه اين موضع درست است، گو اين كه اين درستي احتمالاً مطلق نيست.
به نظر مي رسد كه راديك در اين جا نه تنها قائل به اين است كه موضع معرفت شناسانه ي فمينيستي برتر از مواضع حاكم است، بلكه به اين نيز عقيده مند است كه اين موضع درست است، گو اين كه اين درستي احتمالاً مطلق نيست.
رويكرد راديك متضمن تعريفي دوباره است. ما به طور معمول مادران را مؤنث مي دانيم و پدران را مذكر. اما راديك مادر را هر آن كسي مي داند كه كار مادري را بر عهده مي گيرد. بخش اعظم چنين كاري را هم مردان و هم زنان مي توانند انجام دهند، اما نه همه ي آن را. مردان نمي توانند باردار شوند، كودكي به دنيا آورند يا از پستان شير دهند (ص 48). بدين قرار اغلبِ مادران در واقع زن هستند. وانگهي، در حالي كه مادر بودن عهده دار شدنِ كاري است كه « نيازهاي فرزندان » آن را « رقم مي زند »، پدر بودن را اقتضائات فرهنگي - نياز به نان آور بودن و حافظ و حامي بودن - تعيّن مي بخشد. راديك مي گويد كه اقتدار پدران « از رهگذر مراقبت حاصل نمي شود و در واقع اقتدار مادرانه را كه از اين طريق به دست مي آيد متزلزل مي كند ».<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 42.</ref> مردان مي توانند بدين قرار بر كار مادران فرزندانشان سيطره يابند و از آن بهره كشي كنند. گذر از اين جنسيتي كردنِ نقش ها - به طوري كه مردان و زنان بتوانند به يكسان مادري كنند و، بنابراين، (تقريباً ) به يكسان مادر به شمار آيند - يك هدف اصليِ آن اخلاقي است كه در تفكر مادرانه ريشه دارد. كارِ مادري، به زعم راديك، نمودار آرمان هاي عاري از خشونتِ چشم پوشي و كناره گيري ( از خشونت )، مقاومت، آشتي دادن و برقراري صلح است ( ص 176 ). چنين نيست كه همه ي مادران اين صفات را در خود جلوه گر سازند يا در همه حال چنين كنند، ولي در مادري كردن گرايشي به تلاش براي نزديك شدن به اين غايات، « پيكاري در راه عدم خشونت »،<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 57.</ref> هست.
رويكرد راديك متضمن تعريفي دوباره است. ما به طور معمول مادران را مؤنث مي دانيم و پدران را مذكر. اما راديك مادر را هر آن كسي مي داند كه كار مادري را بر عهده مي گيرد. بخش اعظم چنين كاري را هم مردان و هم زنان مي توانند انجام دهند، اما نه همه ي آن را. مردان نمي توانند باردار شوند، كودكي به دنيا آورند يا از پستان شير دهند (ص 48). بدين قرار اغلبِ مادران در واقع زن هستند. وانگهي، در حالي كه مادر بودن عهده دار شدنِ كاري است كه « نيازهاي فرزندان » آن را « رقم مي زند »، پدر بودن را اقتضائات فرهنگي - نياز به نان آور بودن و حافظ و حامي بودن - تعيّن مي بخشد. راديك مي گويد كه اقتدار پدران « از رهگذر مراقبت حاصل نمي شود و در واقع اقتدار مادرانه را كه از اين طريق به دست مي آيد متزلزل مي كند ».<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 42.</ref> مردان مي توانند بدين قرار بر كار مادران فرزندانشان سيطره يابند و از آن بهره كشي كنند. گذر از اين جنسيتي كردنِ نقش ها - به طوري كه مردان و زنان بتوانند به يكسان مادري كنند و، بنابراين، (تقريباً ) به يكسان مادر به شمار آيند - يك هدف اصليِ آن اخلاقي است كه در تفكر مادرانه ريشه دارد. كارِ مادري، به زعم راديك، نمودار آرمان هاي عاري از خشونتِ چشم پوشي و كناره گيري ( از خشونت )، مقاومت، آشتي دادن و برقراري صلح است ( ص 176 ). چنين نيست كه همه ي مادران اين صفات را در خود جلوه گر سازند يا در همه حال چنين كنند، ولي در مادري كردن گرايشي به تلاش براي نزديك شدن به اين غايات، « پيكاري در راه عدم خشونت »،<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 57.</ref> هست.
   
   
رادیک مدعي است كه جامعه بايد به فضيلتهايي كه به «عملِ مادرانـه» مـينامـد، ارج نهـد. همانند هر عمل انساني اي، عمل مادر شكلي از انديشيدن با غايات و منطق خـاص اسـت كـه بـا نگهداري فرزندان سازگار است.  
رادیک مدعي است كه جامعه بايد به فضيلتهايي كه به «عملِ مادرانـه» مـينامـد، ارج نهـد. همانند هر عمل انساني اي، عمل مادر شكلي از انديشيدن با غايات و منطق خـاص اسـت كـه بـا نگهداري فرزندان سازگار است.  


خط ۸۶: خط ۸۷:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
== منبع ==
* [https://jwdp.ut.ac.ir/article_61986_107acf90505356f4a6ab722ac14b5a45.pdf جنسيت و اخلاق مراقبت در فلسفة اخلاق فمنيستي؛ محمدتقي كرمي قهي و محسن اخباري؛ زن در توسعه و سياست، دورة 15، شمارة 1، بهار 1396 45 :ـ6.]
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
[[رده: ویکی‌جنسیت]]
[[رده: ویکی‌جنسیت]]

نسخهٔ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۸

سارا راديک<ref>Sara Ruddick.</ref> فمینیست و نویسنده تفکر مادری: به سوی سیاست صلح بود. {{#invoke:Infobox|infobox}}

زندگینامه

سارا راديک (سارا الیزابت لوپ) در 17 فوریه 1935 به دنیا آمد و در 20 مارس 2011 درگذشت. سارا رادیك به واسطه آگاهی از خطرهای تأیید بردگی یا تجلیل از زجر، نظریه «تفكر مادرانه» را مطرح می‏سازد و در مورد الحاق آن به حوزه روابط بین‏‌المللی به بحث می‏پردازد. ویرجینیا هلد، اصول اخلاقی فمینیستی را مطرح می‏سازد كه در آن پیوندی كه مشخصه خانواده ‏های پساپدر سالارانه است، ممتاز شناخته می‏شود. تفكر مادرانه سارا رادیك، تجسم بخش آرمان هایی چون «عشق دلسوزانه» است (به تبعیت از سیمون ویل و آیریش ماردوچ) كه از نظر او در سه وظیفه‏ ای كه در مجموع مادری زن به عنوان یك عمل تعیین می‏كنند، آشكارند. این وظایف حفظ زندگی كودكان، بزرگ كردن آنها و مقبول ساختن آنها برای جامعه‏ای است كه بزرگ‏تر از خانواده اصلی آنهاست.<ref>ترجمه/ اخلاق فمینیستی/ نویسنده: کلود یا کارد/ مترجم: زهرا جلالی Feminist Ethics منبع: THE ENCYCLOPEDIA OF PHILOSOPHDIY SUPPLEMENT DONALDM. BORCHERT. EDITORIN CHIEF</ref>

آثار

دیدگاه‌های رادیک

رادیک، در كتاب خود با عنوان تفكر مادرانه<ref>Maternal Thinking.</ref> به شكلي خاص تر بر يك بُعد مراقبت، يعني مادري [يا مراقبت مادرانه]، متمركز مي شود. او اعتقاد دارد كه اين بُعد منظر و بستري براي تفكر فمينيستي، علي الخصوص آن جا كه اين تفكر به عدم خشونت و برقراري صلح مربوط است، فراهم مي آورد. راديك با تأكيد بر اين كه انحاي تفكر از فعاليت هاي عملي مي بالند، مي گويد كه « تفكر مادرانه » از فعاليت مادري بر مي خيزد و مي بالد. به علاوه، به نظر مي رسد كه او با برخي فمينيست ها در اين قول همداستان است كه « موضع »<ref>standpoint.</ref> معرفت شناسانه ي فمينيستيِ برتري وجود دارد. راديك مي گويد موضع، « بينشي مبتني بر مدخليت در باره ي جهان است كه در مقابل انحاي حاكم تفكر قرار مي گيرد و از آن ها برتر است. »<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 129.</ref> او با مقايسه ي ماركسيسم و فمينيسم مي گويد:

همان طور كه موضع پرولتاريايي بينشي برتر است كه تجربه و شرايط ظالمانه ي كار آن را پديد آورده است، موضع فمينيستي نيز بينشي برتر است كه شرايط سياسي و كار متمايز زنان آن را ايجاد كرده است...<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 129.</ref> متفكرانِ موضع نگر حاضرند ... اعلام كنند كه ارزش هاي حاكم ويرانگر و انحراف آميزند و موضع فمينيستي نمودار نظم « واقعي » و، به طرزي شايسته، انسانيِ زندگي است. مي توان گفت كه نظريه پردازان موضع نگر، از جمله متفكراني كه به مادري نظر دارند، چشمشان به ديدار حقيقت باز شده است - و، به راستي، به نظر مي رسد كه بسياري از نظريه پردازان موضع نگر كه من كارِ نيروبخش آن ها را حياتي يافته ام دقيقاً همين را مي گويند. گرچه من خودم را در زمره ي نظريه پردازانِ موضع نگر جاي مي دهم، آن گام واپسيني را بر نمي دارم كه به نظر مي رسد برخي بر مي دارند به اين صورت كه مدعي مي شوند يك موضع واجد حقيقتي است كه تمام عيار و مطلق است. از حيث معرفت شناسانه من همچنان اعتقاد دارم كه جميع دلايل با محك اعمالي كه اين دلايل از آن ها سر بر مي آورند آزمون مي شوند؛ بر اين اساس، توجيهات در تعهداتي كه با آن ها آغاز مي شوند پايان مي پذيرند. با اين كه من فكر جهاني را در سر دارم كه با ارزش هاي كارِ مراقبت آميز سامان و سازمان يافته است، نمي توانم بنيادها، دليل يا خدايي را بشناسم كه بر قامت اين پنداشت جامه ي توجيه بپوشاند.<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 134-135.</ref> به نظر مي رسد كه راديك در اين جا نه تنها قائل به اين است كه موضع معرفت شناسانه ي فمينيستي برتر از مواضع حاكم است، بلكه به اين نيز عقيده مند است كه اين موضع درست است، گو اين كه اين درستي احتمالاً مطلق نيست.

رويكرد راديك متضمن تعريفي دوباره است. ما به طور معمول مادران را مؤنث مي دانيم و پدران را مذكر. اما راديك مادر را هر آن كسي مي داند كه كار مادري را بر عهده مي گيرد. بخش اعظم چنين كاري را هم مردان و هم زنان مي توانند انجام دهند، اما نه همه ي آن را. مردان نمي توانند باردار شوند، كودكي به دنيا آورند يا از پستان شير دهند (ص 48). بدين قرار اغلبِ مادران در واقع زن هستند. وانگهي، در حالي كه مادر بودن عهده دار شدنِ كاري است كه « نيازهاي فرزندان » آن را « رقم مي زند »، پدر بودن را اقتضائات فرهنگي - نياز به نان آور بودن و حافظ و حامي بودن - تعيّن مي بخشد. راديك مي گويد كه اقتدار پدران « از رهگذر مراقبت حاصل نمي شود و در واقع اقتدار مادرانه را كه از اين طريق به دست مي آيد متزلزل مي كند ».<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 42.</ref> مردان مي توانند بدين قرار بر كار مادران فرزندانشان سيطره يابند و از آن بهره كشي كنند. گذر از اين جنسيتي كردنِ نقش ها - به طوري كه مردان و زنان بتوانند به يكسان مادري كنند و، بنابراين، (تقريباً ) به يكسان مادر به شمار آيند - يك هدف اصليِ آن اخلاقي است كه در تفكر مادرانه ريشه دارد. كارِ مادري، به زعم راديك، نمودار آرمان هاي عاري از خشونتِ چشم پوشي و كناره گيري ( از خشونت )، مقاومت، آشتي دادن و برقراري صلح است ( ص 176 ). چنين نيست كه همه ي مادران اين صفات را در خود جلوه گر سازند يا در همه حال چنين كنند، ولي در مادري كردن گرايشي به تلاش براي نزديك شدن به اين غايات، « پيكاري در راه عدم خشونت »،<ref>Sara Ruddick, Maternal Thinking: Toward a Politics of Peace (New York: Ballantine Books, 1986), p. 57.</ref> هست.

رادیک مدعي است كه جامعه بايد به فضيلتهايي كه به «عملِ مادرانـه» مـينامـد، ارج نهـد. همانند هر عمل انساني اي، عمل مادر شكلي از انديشيدن با غايات و منطق خـاص اسـت كـه بـا نگهداري فرزندان سازگار است.

او سه بعد براي عمل مـادري برمـيشـمرد:

1. «حفـظ زنـدگي كودك»: كودك بدون تغذيه و لوازم حيات زنده نميماند. مادران بـراي ايجـاد تعامـل خـوب بـا فرزندان، نيازمند پروراندن فضايلي چون توان بررسي دقيق امـور، تواضـع و خـوشرو يـيانـد؛

2. «پرورش كودكان»: اين به معناي تحميل نسخة زندگي مادر بر كودك نيست، بلكه بايـد به كودكش كمك كند تا به اين درك برسد تلاشش براي تبديلشـدن بـه انسـاني كامـل مهـم است؛

3. «آموزش»: مادران تلاش ميكننـد فرزندانشـان را شـهرونداني اجتمـاعي و قـانون منـد كنند. اما گاه مادران دلسوز انتظارات جامعه را نميپذيرند. شايد مـادري از مهيـاشـدن پسـرش براي مبارزه با عوامل غيرعادلانه امتناع كند. آن مـادران، از يـك سـو خـود را ميـان ارزشهـاي جامعة فردگرا و رقابتي و از سوي ديگر ميان اعتقاد دروني به اينكه ارزشهاي جامعه، معيـوب و ناقصاند، گرفتار مييابند. به اعتقاد راديك، مادرِ متعهد باي يد تصم م بگيـرد كـه آيـا ارزشهـاي اوست كه فعال تي هاي فرزندش را جهت ميدهد یا جامعه‌ی بزرگتر . تا چه اندازه مهـم اسـت كـه فرزند او پايبند به هنجارهاي اجتماعي باشد يا آنها را نقادي كند؟ خواستة اصلي روديك نفوذ عمل بر مبناي فضيلت مادري در عرصة عمومي است. كساني كه مانند مـادران فكـر مـيكننـد، براي فهم معناي جنگ در واقعيت، تا معناي آن در فضاي انتزاعـي مسـتعدترند. نـزد انديشـمند مادري يتي، جنگ واقع است كه بـا مـرگ همـراه اسـت و مهـمتـرين دسـتاورد عمـل مـادري و عزيزترين چیزهاي آدمي را، يعني زندگي بچه هايي كه وقت زيادي براي مراقبت و آموزش آنها صرف شده، از او ميستاند. <ref>Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and International Relations, in:Alternatives:Global, Local, Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p360. تانگ، رزمري؛ اخلاق فمنيسيت فمنيسم و دانش هـاي فمنيسـ يت ، ترجمـة عبـاس يزداني، قم : دفتر مطالعات زنان؛ 1382؛ ص 174.</ref>

به تعبير سارا روديك، نقش بارز هاي مراقبتي زنـان را بايـد در اموري همچون محافظت و پرستاري از سـوي ايشـان و تـلاش بـراي ايجـاد و توسـعة صـلح در پيامدها و عرصههاي بينالمللي مورد توجه قرار داد؛ اين ويژگيها بنياني بـراي اتخـاذ رهيـافتي غيرخشونت آميز در حلوفصل مسائل ارائه ميكند و ميتواند افزون بر سطوح شخصي و ملـي در قلمرو جهاني نيز الهامبخش باشد.<ref>] Friedman, Marilyn and Bolte, Angela (2007). Ethics and Feminism, in: The Blackwell Guide to Feminist Philosophy, Edi. By Linda Martin Alcoff and Eva Feder Kittay, Malden, Blackwell Publishing LTd. </ref> پس بـا چنـين اوصـافي، اخـلاق مراقبـت مـيتوانـد در قلمروي فراتر از عرصة خصوصي و حتي ملي كاربرد داشته باشد؛ هرچند مبناي مهم نگرشهاي مختلف فمنيستي آن است كه تفاوتي بين عرصة خصوصي و عمومي وجود ندارد و هر امر حتـي شخصي و خصوصي هم امري سياسي به شمار مي آيد.

نقد دیدگاه‌های اخلاقی رادیک

رهيافت‌هاي مراقبت‌محـور فمنيسـتي، بـهرغـم ادعـاي بـيطرفـي در دعـاوي اخلاقـي و طـرح فضيلت‌هاي اخلاقي، به دليل حساسيت جنسي، رهیافت‌هايي زن‌مدارانه و يكجانبه نگرند، چـون اخلاق نميتواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزلة اخلاق‌ها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتي گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل براي مردان شايسته‌تـر و برخى برازندة زنان است، فضايل اصيل اخلاقي عام و مشتركاند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتي فضايل و رذایل به دو دستة زنانه و مردانـه تقسیم مي‌شـوند يـا فضایل مردانه را برتر ميداند . چنانكه پيتر سينگر با آوردن سخنان زني در كتاب کارول گيليگان، كـه در آن صداي اخلاق جهاني شنيده ميشود، نتيجه ميگيرد زنان نيـز هماننـد مـردان بـه اصـول كلي اخلاقي گرايش دارند و اخـلاق جنسـيت‌مـدار نيسـت. <ref>اسلامي، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامـة مطالعـات راهبـردي زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.</ref>

اگر مراقبـت فضـيلتي اخلاقي محسوب شود، دليلي وجود ندارد كه مردان در عمل يا كسب اين فضيلت نـاتوان تلقـي شوند. نل نادينگز نيز تأكيد ميكند كه اين اخلاق براي تمام انسانيت است . ازاينرو، جنسـيت‌مـدار نيست.<ref>Noddinges,Nel.(1989).women and evil, Berkeley and losangeles: university of California press. p189.</ref>

علاوه بر اين، در رهيافت فمنيسيت میان اخلاق به عنوان صفات نفسانى و رفتارى و علم اخلاق به مثابة مجموعهاى از هنجارها و نیز میان دو عمـل اخلاقـىِ رايـج در جوامع گذشته و حال خلط شده است. چه بسا اخـلاق در جامعـه‌اى زن‌مـدار باشـد، امـا ميـزان پاىبندى همه يا برخي زا آن جامعه به ارزش های فمنيستی نـاچيز باشـد. مسـلماً نمـيتـوان از عملكرد اخلاقى این دسته بر نادرسـتى اخـلاق فمنيسـتى اسـتنتاج کرد و اگـر شـود، خطـايى منطقى صورت گرفته است . دربارة ااخلاق سنتى نیز چنين مطلبی صادق است.<ref>تانگ، رزمري؛ 1382. اخلاق فمنيسيت فمنيسم و دانش هـاي فمنيسـيت، ترجمـة عبـاس يزداني، قم: دفتر مطالعات زنان. ص 177.</ref>

با توجه به اين مسائل، برخي سعي كرده اند اخلاق مبتنـي بـر فضـيلت مراقبـت را به مثابـة‌ی نظريه‌ی اخلاقيِ جامع براي زنان و مردان و فراتر از جنسيت، معرفي كننـد. لارِنـس بلـوم معتقـد است اخلاقِ مبتني بر محبت درواقع مبتني بر اصول كلـي اسـت دال بـر اينكـه، بايـد در قبـال كساني كه با آنها ارتباط داريم مهربان و مسئول باشيم، و محبـت نسـبت بـه اشـخاص خـاص نمي‌تواند به طور كامل در قالب اصولي كلي تدوين شود؛ بااينحال اين اخلاق مبتني بـر محبـت براي عمل اخلاقي مهم است.<ref>Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and International Relations, in:Alternatives:Global, Local, Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p17.</ref>

همچنين، در سنت وظيفه‌شناسانة رايج، وظيفـه كـه اساس اخلاقيات است در تضاد با احساس تلقي ميشود و ازاينرو از درك اين نـاتوان اسـت كـه عواطف نوعدوستانه، مثل هـمدردي، دلايلـي را بـراي عمـل اخلاقـي بـهدسـت مـيدهنـد.<ref>Blum,Lawrence(1980),Friendship,Altruism and Morality,london:routledge & kegan paul. p117.</ref>

بلوم ميكوشد اين دو نظر متضاد را اينگونه تلفيق كند كه هرچنـد فضـيلت مراقبـت در زنان قويتر از مردان است، اين تفاوتي بنيادي بين آنان ايجـاد ن مـيكنـد و از نظـر اخلاقـي برابرند.<ref>Blum,Lawrence(2001),Care,in Encyclopedia of Ethics,edited by Lawrence C.Becker and Charlotte B.Becker,London:Routledge. p187.</ref>

اينگونه تفسيرها از اخلاق مراقبت، مشابه تفاسيري است كـه در انديشـه و متـون اخلاقـي اسلامي دربارة تفاوت فضيلتهاي عدالت و احسان يا محبت تأکید بر تقدم محبت بـر عـدالت وجود دارد؛ مثلاً ابن مسكويه محبت را برتر از عدالت ميداند. خواجه نصير طوسي نيـز عـدالت را فضيلتي عام ميداند، اما تفضل يعني احسان را نه به دليل خارج بودن آن از عدالت، بل به دليل مبالغت آن در عدالت، مكمل عدالت ميداند.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.</ref> علامه طباطبـايي احسـان در آيـة « أن اللّه يأْمر بالعدل والإحسان»<ref>نحل: 90.</ref> را نيكي كردن به ديگران، به اين معنا كه نيكي را به نيكي بيشـتر و بدي را به بدي كمـتر پاسخ دهـيم، تفسير كرده و پيشدستي در نيكي كـردن را لازمـة احسـان ميشمارد؛ يعني درحاليكه بلغا در عدالت، جبران عمـل ديگـران مـوردنظر اسـت، در احسـان شخص به گونهاي خودخواسته در نيكي پيشقدم ميشود و ايـن همـان اخـلاق مراقبـت اسـت.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.</ref>

اخلاق مراقبت گيليگان نيز از اين منظر نقد ميشود كه از منظري ديگر ميتـوان بـه معيـار تعيين مصداق مهمترين فضیلت اخلاقي توجه كرد. مراقبت گرچه فضيلت است، در مقايسـه بـا فضیلت عدالت، كم اهمیت تر است. لذا بهتر است عمل آدمي ناشي از اصول اخلاقي كلي باشد تـا اينكه از احساس مراقبتي خاص نسبت به شخصي خاص سرچشمه بگيرد. اين ديـدگاه بـا انكـار قواعد عام اخلاق، به حذف اخلاق ميانجامد . از آنجا كه اخلاق مراقبت بدون توجه به اصول عـام اخلاقي ناقص است، محبت و عدالت هر دو براي نظام اخلاقي كامل لازمانـد. چنـانكـه افـرادي چون ريتا منينگ سعي در نزديك كردن اخلاق مراقبت بـه اخـلاق عـدالت و تكميـل آن دارد. از ديد او، پايين ترين سطح اخلاق، اصل عدالت است، اما مراقبت آرماني اخلاقي اسـت كـه جامعـة متزلزل ما به آن نياز دارد.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p458.</ref>

اخلاق مراقبت از نقدهاي فمنيسيت نيز بی نصيب نمانده است. رو سـيبيلا معتقـد اسـت كـه «انسانها موجوداتي پيچيده بوده و اينگونه تلاشها براي تعريف آنها، درنهايـت باعـث تقليـل آنان ميشود.»<ref>] Stainton Rogers,Wendy& Stainton Rogers,Rex (2004).The Psychology of Gender and Sexuality. New York:Open University Press.p71.</ref>

بيان تعريف واقعـي بـراي يـك جـنس بـه ويژگـيهـاي خـاص آن تعريفي نادرست است، زيرا مجموعه اي از صفات، انسان بودن انسان را معنـا مـيكنـد و نـه يـك جنس خاص را. به همين دليل، بيان ويژگيهاي جنسيتي براي جنس خاص، يا بـا ويژگـيهـاي ذاتي انسان در تناقض قرار ميگيرد يا با جنس ديگر مشترك ميشود. همچنين، اخلاق مراقبـت با تأكيد بر تقسيم بندي هاي جنسيتي، مشابه با آنچه در آثار موجود روانشناختي ديده ميشود، باعث تكرار برداشتهايي ميشود كه براساس آنها زنان و مردان در يـك سـطح جـوهري بـاهم تفاوت دارند.<ref> Moody-Adams,M.M.(1997).‘Gender and the Complexity of Moral Voices’,in D.T.Meyers (ed.),op.cit. p513.</ref>

ليندا جي . نيكلسن ميپرسد كه چرا بايد خود را به دو مدل فكـري زنانه و مردانه محدود كنيم؟ اگر زنان در مقايسه با مـردان مراقبـتگـر مناسـبي‌انـد، بـه لحـاظ معرفتي، اخلاقي و سیاسي نامعقول است كه زنان را با فضيلت مراقبت مرتبط بدانیم. چون ايـن دیدگاه را حمايت ميكند كه زنان «موظف» به مهرباني و مراقبت اند يا لازمة بدتر اینكـه، چـون زنان توان مراقبتگري دارند، آنها «باید » چنين كنند و مهم ن ايست كه يـن امـر بـه ضررشـان تمام شود. اگرچه نقشهاي متمايزي كه زنان و مردان در ساحتهاي خصوصـي و عمـومي ايفـا ميكنند عامل مهمي در تبيين گيليگان است، به رويه هاي خاص در هريك از ساحتها در طول زمان و در درون گروهها و كنشگران اجتمـاعي متفـاوت توجـه نكـرده اسـت.<ref> Kerber,l.k. (1993).“Some cautionary words for historians”,signs:journal of women in culture and society,11,304-310. </ref>

همچنـين معتقدند نظرية کارول گيليگان متعلق به زنان عمدتاً سفيدپوست طبقة متوسط در ايالات متحده است.<ref> Singer,P,(ed) (1993).A companion to Ethics,Oxford:Blakwell.p10.</ref>

در نگاه كلي، اخلاق مراقبت نميتواند فضيلتهـايي را بـه منزلـة معيـار عـام عمـل اخلاقـي برحسب الگوهاي جنسيتي زنانه طرح كند كه جانبدارانه، وابسته به احساسات و جزئي نگر باشد و درنتيجه نظام اخلاقيِ عامي براي همة بشريت، فارغ از قواعد كلي اخلاق عمومي، طـرح كنـد. ازاينرو، اين نظريه به دليل پايبند نبودن به اصـول كلـي اخـلاق و عـدم تبيـين درسـت بـراي ماهيت فضيلتهاي كلي و مشترك اخلاقي، درون ناسازگار و نظريه اي غيرنظاممند است. عـلاوه بر اينكه ايشان درحاليكه اخلاق سنتي را به دليل كلي بودن نقد ميكنند، بـراي طراحـي نظـام اخلاقي خود بايد از همين قواعد عمومي بهره ببرند و ميبرند. درنتيجه، آنان يا بايد نسـبيتگـرا شوند كه در اين صورت نميتوانند از برتري اخلاق زنانه سخن گويند، يا از الگوي سنتي مردانـه كه به احكام مطلق و ثابت و فضايل عام مشترك معتقد است، پيروي كنند كـه در ايـن صـورت دچار تناقض خواهند شد. بنابراين، نظرية اخلاقي مراقبت را در بهترين برداشت ميتوان مكمـل نظام اخلاقي رايج تلقي كرد.

جستارهای وابسته

پانویس

<references group=""></references>

پیوند به بیرون