کلودیا کارد: تفاوت میان نسخهها
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
== منبع == | == منبع == | ||
* [http://ensani.ir/fa/article/109024/%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C ترجمه/ اخلاق فمینیستی/ نویسنده: کلودیا کارد/ مترجم: زهرا جلالی؛ Feminist Ethics. منبع: THE ENCYCLOPEDIA OF PHILOSOPHDIY. SUPPLEMENTDONALDM. BORCHERT. EDITORIN CHIEF] | * [http://ensani.ir/fa/article/109024/%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C ترجمه/ اخلاق فمینیستی/ نویسنده: کلودیا کارد/ مترجم: زهرا جلالی؛ Feminist Ethics. منبع: THE ENCYCLOPEDIA OF PHILOSOPHDIY. SUPPLEMENTDONALDM. BORCHERT. EDITORIN CHIEF] | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == | ||
[[رده: ویکیجنسیت]] | [[رده: ویکیجنسیت]] |
نسخهٔ ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۹
کلودیا کارد<ref>Claudia Card.</ref> فمینیست و استاد فلسفه، مطالعات زنان، مطالعات یهودی، مطالعات محیطی، و مطالعات LGBT در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون بود. {{#invoke:Infobox|infobox}}
زندگینامه
کارد در تابستان 2014 به سرطان ریه مبتلا شد، تحت درمان قرار گرفت و به نظر می رسید که حالش خوب است. او در کلینیک کلیولند تحت درمان قرار گرفت و در آنجا متوجه شد که سرطان او متاستاز داده است. پس از پرتودرمانی، ماهها توانبخشی و درمان، کارد در 12 سپتامبر 2015، 18 روز قبل از تولد 75 سالگیاش، درگذشت.
آثار
Card, Claudia (1991). Feminist ethics. Lawrence, Kansas: University Press of Kansas. ISBN 9780700604838.
Card, Claudia (1995). Lesbian choices. New York: Columbia University Press. ISBN 9780231080095.
Card, Claudia (1996). The unnatural lottery: character and moral luck. Philadelphia, Pennsylvania: Temple University Press. ISBN 9781566394536.
دیدگاهها
کلودیا کارد درمورد اخلاق فمینیستی مینویسد: اخلاق فمینیستي، مجموعهاي است از اصول، مواضع و نظریاتي که با زندگي زنان پیوند خورده است. نميتوان گفت که اخلاق فمینیستي صرفاً به زندگي زنان مربوط است، بلکه سعي دارد به خوب زندگي کردن در جھان بپردازد.<ref>کلودیا کارد، « اخلاق فمینیستی»، ترجمه زهرا جلالی، نشریه حوراء، ش6 ،1383 ،ص 41.</ref> چتر اخلاق فمینیستی رویكردهای بسیاری را نسبت به اخلاق كه از انگیزهها و سرگذشتهای متداخل، نشأت میگیرند، در برمیگیرد. این انگیزهها فمینیستی هستند (با اقسام بسیار)؛ سرگذشتها، سرگذشت ستم دیدگی زنان در اموری است كه آیریش یانگ، پنج صورت آن را چنین نام گذاری میكند: سوء استفاده مجاز شمرده شده اجتماعی، منزوی كردن، نداشتن اختیارات لازم، امپریالیسم فرهنگی و خشونت نسبت به زنان و دختران. با وجود مقبولیت همگانی بعضی از موضوعات [مثلاً: مخالفت با سلسله مراتب و دوگانگیها، حمایت از محافل و مراكز، بدگمانی شدید رقبا] اخلاق فمینیستی مجموعهای است از اصول و مواضع، نه یك نظریه یگانه یا دیدگاهی جهانی، بلكه مجموعهای از نظریات است كه ارتباطات فمینیستی را در زندگی زنان آشكار میسازد و انگیزه آن تعهد نسبت به جلوگیری از ستم بیشتر، خنثی كردن خسارات ناشی از ظلمهای گذشته و ابداع راه حلهای بهتری برای آینده است. توجه اخلاق فمینیستی از رویكرد پیشین كه به موضوعاتی از قبیل سقط جنین و تبعیض مثبت تأكید داشت، به نظریهپردازی وسیع، كثرت گرایانه و چند سطحی معطوف گردیده است. اگر چه اخلاق فمینیستی از زندگی زنان الهام گرفته شده اما صرفاً به زندگی زنان مربوط نیست و به خوب زندگی كردن در این جهان میپردازد و حیطه موضوعات مورد توجه آن از مسائل خانوادگی تا مسائل مربوط به محیط زیست را دربر میگیرد.
در سال 1975، لورین هانس بری (65 ـ 1930) نمایش نامه نویس سیاهپوست آمریكائی، نامهای به یك مجله مربوط به زنان هم جنسگرا، به نام نردبان نوشت و از زنان درخواست كرد كه سؤالات اخلاقی راكه توسط فرهنگ مرد محور مطرح شده است، تحلیل نمایند.<ref>كارد، 1991.</ref>
سیمون دوبوار، (86 ـ 1908) فمینیست فرانسوی، قبلاً و خیلی پیش از آنكه این عمل عنوانی یافته باشد به چنین كاری مبادرت نموده بود. موج دوّم تفكر سیاسی فمینیستی در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970، تأثیر شدیدی بر اخلاق فمینیستی پس از خود گذاشت. در سال 1978، سارا لوسيا هوگلند، اصطلاح «اخلاق همجنس گرایی زنانه» را در كارگاهی در مؤسسه كارآموزی زنان در ناحیه میدن راك در ویسكانسین به كار برد و در بوستون، مری دیلی عنوان فرعی رساله پزشكی زنان خود را «فرا اخلاق فمینیسم رادیكال» نهاد. اصطلاح «اخلاق فمینیستی» به زودی در واكنشهای فمینیستی نسبت به تحقیق كارول گیلیگان درباره الگوهای رشد اخلاقی زنان به گوش رسید.
اخلاق فمینیستی از همان اوایل با تنشهای میان عصیان بر علیه زنانگی مخرّبی كه به نحو مرد سالارانه طراحی یافته و تأكید بر احترام به نظرات زنان در هر كجا كه به گوش میرسد و همینطور میان تأكید بر آنچه زنان به آن تن در دادهاند و تأكید بر آنچه زنان انجام دادهاند، درگیر شد. تلاش اخلاق فمینیستی برانگیختن حس احترام نسبت به زنانی است كه قرنها در آثار فلسفی، هیچ ذكری از آنها به میان نیامده و علاوه بر این، سعی دارد كه در این تلاش از مهم جلوه دادن تجربه زنان و یا از اینكه زنان را صرفاً به عنوان قربانی معرفی نماید، اجتناب نماید. در اخلاق فمینیستی، میزان انتزاعی بودن نظریه پردازی ها، متفاوت است و بر این اساس، در این اخلاق سنت های بسیاری به وجود آمده اند. بسیاری از این سنتها به شرح و نقد موضوعات حوزههای خاصی مثل تولید مثل، تعلیم و تربیت، اشتغال حكومت، جنسیت، دفاع شخصی، دوستی، معنویت یا غذا میپردازند. بعضی درخواستهای خود را در سنت اخلاق كاربردی كه از متون و اصول قدیمی برداشت شده است، عرضه میكنند؛ دیگرانی مثل جانیس ریموند یافتهای خود را مبنایی برای نظریهپردازی جدید میدانند. سنتهای تاریخ محور، متون قدیمی را به نحوی نقادّانه مورد بازنگری قرار میدهند، همان كاری كه الیزابت وی. اسپلمان (1988) با افلاطون و ارسطو، انجام داد. او علاه بر آشكار ساختن زن ستیزی و تصورات قالبی (موجود در آثار این فیلسوفان)، پیش فرضهای بررسی نشده یا حتی آرمانهای آشكارا حمایت شدهای را یافت كه ساختارهای اجتماعی غیرعادلانه را تأیید میكنند؛ یا همان كاری كه آنت بایر (1985) در مورد دنه دكارت انجام داد و استدلال كرد كه ما پیش از هر چیز «دوم شخصهایی» هستیم كه توسط مراقبانی كه ما را با جامعه سازگار میكنند، با «تو» مورد خطاب قرار میگیریم. برخی به احیاء مجدد دفاعیاتی كه در گذشته در برابر رویكردها و اعمال جنسیتی از زنان به عمل آمدهاند، مثلاً دفاعیات مری ولستون كرانت و جان استوارت میل پرداختهاند، یا در جستجوی مواضع یا ارزشهایی هستند كه حامی آرمانهای فمینیستی باشند. همان كاری كه آنت بایر با اخلاق دیوید هیوم انجام داد.<ref>كیتی و میرز، 1987.</ref>
با این حال نظریه پردازان دیگری آرزو میكنند كه دوباره از نو آغاز نمایند، نظریات جدیدی بیان كرده، اصول جدیدی بیابند، مفاهیم اخلاقی روزمره را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند و مفاهیمی از قبیل ناخشنودی و عشق دلسوزانه را كه در نظریات نافذ قبلی محوریت نداشته اند، مورد تحلیل قرار دهند. یك سنت مهم در این شیوه، اخلاق مراقبت فمینیستی است، سنتی كه به ارزیابی مجدد، تحلیل و گسترش مراقبت به عنوان یك ارزش اخلاقی مبنایی پرداخته، آن را رابطهای برجسته میداند كه در زندگی بسیاری از زنان دوستیهای زنانه، روابط مادر و فرزندی، پرستاری، پیوند هم جنس گرایانه محوریت دارد. اخلاق مراقبت به روابطی كه با افراد خاص دیگر (برقرار میگردد) توجه كرده با اشخاص واقعی مواجه میشود. این اخلاق به واكنشهای عاطفی ارزش داده به نیازهای جسمانی توجه میكند. اخلاق مراقبت به خاطر توجهی كه به [مفهوم] یاری دارد، بر خلاف نظریات وظیفه گرای عمل محور و نظریات نتیجه گرای عصر جدید (نگاه كنید به مقاله نتیجه گرایی)، با اخلاق منش پیوند مییابد. در اخلاق مراقبت، مسئوولیت، حاكی از حساسیت متقابل نسبت به نیازهاست و نه وظیفه یا الزامی كه به حقوق دیگران مربوط میشود.
کارد معتقد است؛ با این حال اخلاق مراقبت همیشه فمینیستی نیست. آن نوع از زنانگی كه به نحو مرد سالارانه طراحی شده، در بردارنده نوعی از اخلاق مراقبت است كه خدمت و پیوند عاطفی همسران را نسبت به شوهران و فرزندان الزامی میداند، همانطور كه جمعیت خیریه در هر كجا كه مناسب بوده است. زنان ازدواج نكرده را ملزم نموده كه خود را وقف خدای مردانه یا نزدیكترین خویشاوند زمینی خود نمایند. نظرات زنانی كه در چنین شرایطی و بدون دید فمینیستی سخن میگویند، این الزامات را به سادگی تأیید میكند. از آنجا كه امكان دارد اخلاق مراقبت به جای آنكه یك اخلاق نقادانه فمینیستی باشد به نحو سنتی زنانه باشد، این پرسشهای اساسی در مورد هر اخلاق فمینیستی مفروضی مطرح میگردد: اینكه آیا انقیاد زنان را به عنوان پیش خدمت تأیید میكند و آیا از زجر زنان تجلیل میكند (یا اینكه به سهولت میتواند در انجام هر دو مورد كارآیی داشته باشد.) آن نوع از اخلاق مراقبت كه بر تجربیان گذشته زنان به عنوان مادران یا پرستاران مبتنی است، در معرض این اشكالات قرار دارد. در هر حال مادری مهمترین بخش سرگذشت بسیاری از زنان است و بنابراین فمینیستها آن تجربه را به خاطر افكار خردمندانهای كه میتواند به بار آورد، مورد بهرهبرداری قرار میدهند. سارا رادیك به واسطه آگاهی از خطرهای تأیید بردگی یا تجلیل از زجر، نظریه «تفكر مادرانه» را مطرح میسازد و در مورد الحاق آن به حوزه روابط بینالمللی به بحث میپردازد. ویرجینیا هلد، اصول اخلاقی فمینیستی را مطرح میسازد كه در آن پیوندی كه مشخصه خانوادههای پساپدر سالارانه است، ممتاز شناخته میشود. تفكر مادرانه سارا رادیك، تجسم بخش آرمانهایی چون «عشق دلسوزانه» است (به تبعیت از سیمون ویل و آیریش ماردوچ) كه از نظر او در سه وظیفهای كه در مجموع مادری زن به عنوان یك عمل تعیین میكنند، آشكارند. این وظایف حفظ زندگی كودكان، بزرگ كردن آنها و مقبول ساختن آنها برای جامعهای است كه بزرگتر از خانواده اصلی آنهاست. آرمان او جهانی صلح آمیز است كه در آن صلح، نتیجه دائمی فضائل حاصل از تفكر مادرانه است نه نتیجه ناپایدار حل تعارضی خصمانه به وسیله توافق دوجانبه.
ویرجینیا هلد در اخلاقیان فمینیستی كه برای یك جامعه غیر قراردادگرا مطرح میسازد، مادری پساپدرسالارانه را در میان بسیاری الگوهای دیگر، از سلطه الگوهای قرارداد گرایانه روابط انسانی كه در اخلاق اروپایی جدید حاكم است، خارج میسازد. جنبه هایی از مادری و زندگی خانوادگی كه از نظر او برای اخلاق مهم هستند، ماهیت عاطفی پیوند خانوادگی، ویژگی ذاتی ارزش این روابط، (درست برخلاف ویژگی ابزاری روابط قراردادی) و همینطور میزان غیرارادی بودن این روابط است، همه این ویژگیها ابعادی از روابط اجتماعی هستند كه با الگوهای قراردادی بهطور كامل به دست نمیآیند. اخلاق همجنسگرایی زنانه كه توسط سارا هوگلند مطرح شده، جایگزینی برای الگوی مادری است، نوعی اخلاق مراقبت فمیستی كه روابط میان زنان هم جنس گرایی را كه عمدتاً با خودشان و نه با مردان پیوند برقرار میكنند، ممتاز میداند. او الگوهای مادر و فرزندی را به نفع اخلاق ارتباط بزرگسالان انكار كرد، چرا كه چنین روابطی نمونه مراقبت غیر دوجانبه است، مشكلی كه در جوامع طرفدار تبعیض جنسی ، در روابط زنان با سایر بزرگسالان وجود دارد.<ref>كارد، 1991.</ref>
اگر چه او زندگی اجتماعی زنان هم جنس گرا را با یكدیگر را مورد توجه قرار میدهد و الهام بخش كار او، نیاز به رفع تعارضی است كه سبب حفظ پیوندهای هم جنس گرایانه و جامعه هم جنس گرایان زن گردد. جامعه مورد نظر او مفهوم جغرافیایی ندارد و او پاسخ به این پرسش را كه آیا این زنان باید چنین اخلاقی را ارزشمند نیز بدانند، به عهده دیگران میگذارد. او همانند سارا رادیك «خدمت كردن» را به عنوان صورتی از مراقبت اخلاقی كه مامایی نمونه از آن است مورد بررسی قرار داده، آن را به عنوان جایگزینی برای گرایش كنترل اجتماعی كه در اخلاق جدید مورد توجه است، پیشنهاد میكند. وی همانند ویرجینیا هُلد به شرایطی توجه میكند كه ما انتخاب نكردهایم اما میتوانیم در آنها دست به انتخابهای مهمی بزنیم. طرفداران اخلاق مراقبت فمینیستی درباره ارزش عدالت ، حقوق ، انصاف و سنتها توافق ندارند، مفاهیمی كه یادآور آنچه سیلابن حبیب به جای آنكه آن را «دیگری خاص» با روابط انسانی خاص بنامد، «دیگری عام» نامید. <ref>كیتی و میوز، 1987.</ref>
سارا هوگلند، مفاهیم عدالت و حقوق را برای جامعه زنان همجنسگرا مفید نمیداند. نل نادینگز معتقد است كه در هر جامعه عدالت، جانشین ضعیفی برای مراقبت است. ویرجینیا هلد عدالت را اجتنابناپذیر میداند اما معتقد است كه باید به وسیله مراقبت تكمیل شود. جاینس ریموند، سرگذشت دوستیهای زنانه «مهر زنانه» را مورد تأمل قرار داده، در مییابد كه نهادهای حمایت كننده، پیوند زنانه را تسهیل میكنند. همچنین ماریلین فردمن، تصدیق میكند كه یكی ازمحدودیتهای مفهوم اجتماعی خود ناتوانی آن در بنیان نهادن یك ارتباط جهانی بیواسطه است.<ref>كارد 1991.</ref>
مشخصه عدالت آن است كه حداقل تا حدودی مستقل از انگیزه عامل است. همه كسانی كه عدالت را انكار میكنند فرض مشتركی دارند كه مراقبت، درمان یا راه پیشگیری از خشونت، خصومت و فراموش شدگی است. بعضی از دادههای مربوط به مادری، پرستاری و دوستی، این نظر را تأیید میكنند؛ بعضی از اطلاعات مربوط به روابط غیر هم جنس گرایانه و حتی روابط زنان با زنان به عنوان عاشقان یا در اصل مراقبان، مشبههایی در مورد آن ایجاد میكند. اگر خشونت، خصومت و فراموش شدگی را نیز تا حدودی مستقل از انگیزهها معنی كنیم، ممكن است برای توجه كافی به آنها، به مفهومی همچون عدالت نیاز پیدا كنیم، بنابراین نظریه پردازانی همچون آیریش یانگ و پاتریشیا ویلیامز، در باب عدالت به یك نظریه غیر نژاد پرستانه نیاز دارند كه از دید كسانی كه اندك عاطفهای برایشان باقی مانده است مطرح شده باشد نه از منظری تبعیضآمیز. پاتریشیا ویلیامز (1991) پس از تأمل بر روی قبض حساب فروش جد بزرگ مادریاش كه در سن یازده سالگی توسط مالك سفید پوستش باردار شده بود، دریافت كه صدای حق «به نحو مطبوعی قدرت بخش» است.
آیریس ماریون یانگ (1990) در جستجوی نظریهای در باب عدالت است كه همانند نظریات جدید بر موضوعات توزیعی تمركز نیافته باشد بلكه به موضوعاتی همچون تصمیمگیری، تقسیم كار و فرهنگ، توجه كرده سلطهگری و ظلم را عین بیعدالتی بداند نه اینكه آن را صرفاً نوعی بیانصافی در نظامهای سیاسی و حقوقی لحاظ كند. ماریا لوگونز، تكثیر گرایی فرهنگی را محور نظریهپردازیهای خود قرار داده، مفهوم «جهان گردی» را كه به حل و فصل روابط مراقبت و عدالت كمك میكند مطرح میسازد. جهان گردی یك تغییر پذیری عمدی است كه اعضاء اقلیت یك جامعه ظالمانه، خود به خود آن را آموختهاند، نوعی تغییر ادراكی و عاطفی در ساختار زندگی [عبور] از ساختاری كه در آن شخص از بسیاری افراد دیگر را بیگانه و خود را در وطن حس میكند، به ساختار دیگری آن در آن، بیگانگان قبلی را در وطن میداند و ممكن است خود را بیگانه احساس كند. ماریا لوگونز در مییابد كه جهان گردی، درمان تكبری است كه مانع محبت و عدالت است و به همین دلیل به حمایت از فعال ساختن نوعی جهان گردی با نشاط و بدون زحمت میپردازد. او گزارشی از مسافرت خود به جهان مادرش ارائه كرده، توضیح میدهد كه تا پیش از وارد شدن به این جهان، نمیتوانسته مادرش را دوست بدارد.
دیدگاه های فمینیستی مربوط به عدالت در اخلاق زیست محیطی فمینیستی (یا اخلاق زیست پزشكی رسوخ كردهاند، تصورات فمینیستی مربوط به مراقبت نیز بر فمینیسم بومی (فمینیسم بوم شناختی) حكم فرما هستند. سوزان شروین دریافت كه اخلاق زیستی پیش فمینیستی، سؤالاتی درباره عدالت مطرح نموده و حق دسترسی به نظام مراقبت بهداشتی سنتی را مورد توجه قرار داده است اما از نیت سوء این نظامها غافل بوده است. نظامهایی كه پاسخگوی نیازهایی بودند كه نظام اجتماعی ظالمانه برای گروههای بسیاری از زنان ایجاد كرده بود، زنانی كه از همسران خود كتك خورده بودند یا به خاطر رشد اعتیاد و یا فقدان خوراك مغذی كافی در معرض خطر بودند. جان ریموند توجه آزادی خواهی تولید مثلی را بر مسأله انتخاب مورد چالش قرار داده، معتقد است كه حامیان و طرفداران تولید مثل فنی و قراردادی، حقوق تولید مثلی زنان را تضعیف میكنند. هر دوی آنها مسأله معروف به نیابت (حاملگی قراردادی) و فنآوریهای تولید مثلی جدید (اِن. آر، تی) را به ویژه در لقاح آزمایشگاهی (آی، وی، اف) ؛ «بچه های آزمایشگاهی» (نگاه كنید به مقاله ژنتیك و فنآوریهای باروری) مورد نقد قرار میدهند و در خلال آنها به موضوعات دیگری میپردازند كه از تنش پیش از قاعدگی و ساختار پزشكی هم جنسگرایی تا قاچاق بینالمللی بافت جنینی و همینطور قاچاق زنان و كودكان برای عمل پیوند، وسعت دارد.
فمینیسم بومی به اخلاق زیستی كلنگر ملحق میشود كه نوعی حساسیت فمینیستی نسبت به تشابهاتی است كه بین تعدی به زنان و تعدی به حیوانات و محیط طبیعی وجود دارد. گیاه خواری كه كارول آدامز با شدت تمام از آن دفاع میكند، عینیترین موضوعی است كه به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. (به مقاله نوع گرایی مراجعه كنید). از جهات دیگر، فمینیسم بومی بسیار انتزاعیتر از اخلاق زیستی فمینیستی است چرا كه حیطه موضوعات مورد بررسی آن از شخص (یا شئ) اخلاقاً قابل توجه تا بررسی امكان دوگانگیهای فلسفی سنتی مثل دوگانگی عقل و احساس (یا عاطفه، ذهن و ماده)، فرهنگ و طبیعت، گسترده شده است. كارن وارن «منطق استیلا» را مطرح میسازد كه در تعدی به زنان و طبیعت مشترك است. وال پلام وود، صورتهای اصلی عقل گرایی را نقد كرده، استدلال میكند كه دوگانگی های فلسفی، به این دلیل مورد حمایت قرار گرفته اند كه وابستگی بشر به طبیعت و وابستگی به مردان به زنان، مورد تأیید قرار نگیرد.
کلودیا کارد سه ویژگی بنیادین را عامل تمایز بخش نظریههای موجود در فلسفه اخلاق فمنیستی دانسته است:
۱- پیدایش این نظریه ها ناشی از ستم به زنان است،
۲- این نظریه ها علائق و آگاهی های زنانه را نقطه شروع نظریه پردازی اخلاقی خود قرار داده اند.
۳- این نظریه پردازی ها در پی اموری چون تقویت شور زنانه، از بین بردن ستم به زنان، و تقویت جدی تر صدای زنان در حوزه اخلاق هستند.<ref>Card, 2000: 179-180.</ref>
نقد دیدگاههای اخلاقی کلودیا کارد
رهيافتهاي مراقبتمحـور فمنيسـتي، بـهرغـم ادعـاي بـيطرفـي در دعـاوي اخلاقـي و طـرح فضيلتهاي اخلاقي، به دليل حساسيت جنسي، رهیافتهايي زنمدارانه و يكجانبه نگرند، چـون اخلاق نميتواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزلة اخلاقها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتي گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل براي مردان شايستهتـر و برخى برازندة زنان است، فضايل اصيل اخلاقي عام و مشتركاند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتي فضايل و رذایل به دو دستة زنانه و مردانـه تقسیم ميشـوند يـا فضایل مردانه را برتر ميداند . چنانكه پيتر سينگر با آوردن سخنان زني در كتاب کارول گيليگان، كـه در آن صداي اخلاق جهاني شنيده ميشود، نتيجه ميگيرد زنان نيـز هماننـد مـردان بـه اصـول كلي اخلاقي گرايش دارند و اخـلاق جنسـيتمـدار نيسـت. <ref>اسلامي، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامـة مطالعـات راهبـردي زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.</ref>
اگر مراقبـت فضـيلتي اخلاقي محسوب شود، دليلي وجود ندارد كه مردان در عمل يا كسب اين فضيلت نـاتوان تلقـي شوند. نل نادينگز نيز تأكيد ميكند كه اين اخلاق براي تمام انسانيت است . ازاينرو، جنسـيتمـدار نيست.<ref>Noddinges,Nel.(1989).women and evil, Berkeley and losangeles: university of California press. p189.</ref>
علاوه بر اين، در رهيافت فمنيسيت میان اخلاق به عنوان صفات نفسانى و رفتارى و علم اخلاق به مثابة مجموعهاى از هنجارها و نیز میان دو عمـل اخلاقـىِ رايـج در جوامع گذشته و حال خلط شده است. چه بسا اخـلاق در جامعـهاى زنمـدار باشـد، امـا ميـزان پاىبندى همه يا برخي زا آن جامعه به ارزش های فمنيستی نـاچيز باشـد. مسـلماً نمـيتـوان از عملكرد اخلاقى این دسته بر نادرسـتى اخـلاق فمنيسـتى اسـتنتاج کرد و اگـر شـود، خطـايى منطقى صورت گرفته است . دربارة ااخلاق سنتى نیز چنين مطلبی صادق است.<ref>تانگ، رزمري؛ 1382. اخلاق فمنيسيت فمنيسم و دانش هـاي فمنيسـيت، ترجمـة عبـاس يزداني، قم: دفتر مطالعات زنان. ص 177.</ref>
با توجه به اين مسائل، برخي سعي كرده اند اخلاق مبتنـي بـر فضـيلت مراقبـت را به مثابـةی نظريهی اخلاقيِ جامع براي زنان و مردان و فراتر از جنسيت، معرفي كننـد. لارِنـس بلـوم معتقـد است اخلاقِ مبتني بر محبت درواقع مبتني بر اصول كلـي اسـت دال بـر اينكـه، بايـد در قبـال كساني كه با آنها ارتباط داريم مهربان و مسئول باشيم، و محبـت نسـبت بـه اشـخاص خـاص نميتواند به طور كامل در قالب اصولي كلي تدوين شود؛ بااينحال اين اخلاق مبتني بـر محبـت براي عمل اخلاقي مهم است.<ref>Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and International Relations, in:Alternatives:Global, Local, Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p17.</ref>
همچنين، در سنت وظيفهشناسانة رايج، وظيفـه كـه اساس اخلاقيات است در تضاد با احساس تلقي ميشود و ازاينرو از درك اين نـاتوان اسـت كـه عواطف نوعدوستانه، مثل هـمدردي، دلايلـي را بـراي عمـل اخلاقـي بـهدسـت مـيدهنـد.<ref>Blum,Lawrence(1980),Friendship,Altruism and Morality,london:routledge & kegan paul. p117.</ref>
بلوم ميكوشد اين دو نظر متضاد را اينگونه تلفيق كند كه هرچنـد فضـيلت مراقبـت در زنان قويتر از مردان است، اين تفاوتي بنيادي بين آنان ايجـاد ن مـيكنـد و از نظـر اخلاقـي برابرند.<ref>Blum,Lawrence(2001),Care,in Encyclopedia of Ethics,edited by Lawrence C.Becker and Charlotte B.Becker,London:Routledge. p187.</ref>
اينگونه تفسيرها از اخلاق مراقبت، مشابه تفاسيري است كـه در انديشـه و متـون اخلاقـي اسلامي دربارة تفاوت فضيلتهاي عدالت و احسان يا محبت تأکید بر تقدم محبت بـر عـدالت وجود دارد؛ مثلاً ابن مسكويه محبت را برتر از عدالت ميداند. خواجه نصير طوسي نيـز عـدالت را فضيلتي عام ميداند، اما تفضل يعني احسان را نه به دليل خارج بودن آن از عدالت، بل به دليل مبالغت آن در عدالت، مكمل عدالت ميداند.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.</ref> علامه طباطبـايي احسـان در آيـة « أن اللّه يأْمر بالعدل والإحسان»<ref>نحل: 90.</ref> را نيكي كردن به ديگران، به اين معنا كه نيكي را به نيكي بيشـتر و بدي را به بدي كمـتر پاسخ دهـيم، تفسير كرده و پيشدستي در نيكي كـردن را لازمـة احسـان ميشمارد؛ يعني درحاليكه بلغا در عدالت، جبران عمـل ديگـران مـوردنظر اسـت، در احسـان شخص به گونهاي خودخواسته در نيكي پيشقدم ميشود و ايـن همـان اخـلاق مراقبـت اسـت.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.</ref>
اخلاق مراقبت گيليگان نيز از اين منظر نقد ميشود كه از منظري ديگر ميتـوان بـه معيـار تعيين مصداق مهمترين فضیلت اخلاقي توجه كرد. مراقبت گرچه فضيلت است، در مقايسـه بـا فضیلت عدالت، كم اهمیت تر است. لذا بهتر است عمل آدمي ناشي از اصول اخلاقي كلي باشد تـا اينكه از احساس مراقبتي خاص نسبت به شخصي خاص سرچشمه بگيرد. اين ديـدگاه بـا انكـار قواعد عام اخلاق، به حذف اخلاق ميانجامد . از آنجا كه اخلاق مراقبت بدون توجه به اصول عـام اخلاقي ناقص است، محبت و عدالت هر دو براي نظام اخلاقي كامل لازمانـد. چنـانكـه افـرادي چون ريتا منينگ سعي در نزديك كردن اخلاق مراقبت بـه اخـلاق عـدالت و تكميـل آن دارد. از ديد او، پايين ترين سطح اخلاق، اصل عدالت است، اما مراقبت آرماني اخلاقي اسـت كـه جامعـة متزلزل ما به آن نياز دارد.<ref>Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p458.</ref>
اخلاق مراقبت از نقدهاي فمنيسيت نيز بی نصيب نمانده است. رو سـيبيلا معتقـد اسـت كـه «انسانها موجوداتي پيچيده بوده و اينگونه تلاشها براي تعريف آنها، درنهايـت باعـث تقليـل آنان ميشود.»<ref>] Stainton Rogers,Wendy& Stainton Rogers,Rex (2004).The Psychology of Gender and Sexuality. New York:Open University Press.p71.</ref>
بيان تعريف واقعـي بـراي يـك جـنس بـه ويژگـيهـاي خـاص آن تعريفي نادرست است، زيرا مجموعه اي از صفات، انسان بودن انسان را معنـا مـيكنـد و نـه يـك جنس خاص را. به همين دليل، بيان ويژگيهاي جنسيتي براي جنس خاص، يا بـا ويژگـيهـاي ذاتي انسان در تناقض قرار ميگيرد يا با جنس ديگر مشترك ميشود. همچنين، اخلاق مراقبـت با تأكيد بر تقسيم بندي هاي جنسيتي، مشابه با آنچه در آثار موجود روانشناختي ديده ميشود، باعث تكرار برداشتهايي ميشود كه براساس آنها زنان و مردان در يـك سـطح جـوهري بـاهم تفاوت دارند.<ref> Moody-Adams,M.M.(1997).‘Gender and the Complexity of Moral Voices’,in D.T.Meyers (ed.),op.cit. p513.</ref>
ليندا جي . نيكلسن ميپرسد كه چرا بايد خود را به دو مدل فكـري زنانه و مردانه محدود كنيم؟ اگر زنان در مقايسه با مـردان مراقبـتگـر مناسـبيانـد، بـه لحـاظ معرفتي، اخلاقي و سیاسي نامعقول است كه زنان را با فضيلت مراقبت مرتبط بدانیم. چون ايـن دیدگاه را حمايت ميكند كه زنان «موظف» به مهرباني و مراقبت اند يا لازمة بدتر اینكـه، چـون زنان توان مراقبتگري دارند، آنها «باید » چنين كنند و مهم ن ايست كه يـن امـر بـه ضررشـان تمام شود. اگرچه نقشهاي متمايزي كه زنان و مردان در ساحتهاي خصوصـي و عمـومي ايفـا ميكنند عامل مهمي در تبيين گيليگان است، به رويه هاي خاص در هريك از ساحتها در طول زمان و در درون گروهها و كنشگران اجتمـاعي متفـاوت توجـه نكـرده اسـت.<ref> Kerber,l.k. (1993).“Some cautionary words for historians”,signs:journal of women in culture and society,11,304-310. </ref>
همچنـين معتقدند نظرية کارول گيليگان متعلق به زنان عمدتاً سفيدپوست طبقة متوسط در ايالات متحده است.<ref> Singer,P,(ed) (1993).A companion to Ethics,Oxford:Blakwell.p10.</ref>
در نگاه كلي، اخلاق مراقبت نميتواند فضيلتهـايي را بـه منزلـة معيـار عـام عمـل اخلاقـي برحسب الگوهاي جنسيتي زنانه طرح كند كه جانبدارانه، وابسته به احساسات و جزئي نگر باشد و درنتيجه نظام اخلاقيِ عامي براي همة بشريت، فارغ از قواعد كلي اخلاق عمومي، طـرح كنـد. ازاينرو، اين نظريه به دليل پايبند نبودن به اصـول كلـي اخـلاق و عـدم تبيـين درسـت بـراي ماهيت فضيلتهاي كلي و مشترك اخلاقي، درون ناسازگار و نظريه اي غيرنظاممند است. عـلاوه بر اينكه ايشان درحاليكه اخلاق سنتي را به دليل كلي بودن نقد ميكنند، بـراي طراحـي نظـام اخلاقي خود بايد از همين قواعد عمومي بهره ببرند و ميبرند. درنتيجه، آنان يا بايد نسـبيتگـرا شوند كه در اين صورت نميتوانند از برتري اخلاق زنانه سخن گويند، يا از الگوي سنتي مردانـه كه به احكام مطلق و ثابت و فضايل عام مشترك معتقد است، پيروي كنند كـه در ايـن صـورت دچار تناقض خواهند شد. بنابراين، نظرية اخلاقي مراقبت را در بهترين برداشت ميتوان مكمـل نظام اخلاقي رايج تلقي كرد.