نانسی چودروف: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
== نقد دیدگاههای نانسی چودروف == | == نقد دیدگاههای نانسی چودروف == | ||
گذشته از نقدهای کلان میتوان گفت، اين نظريهها به | گذشته از نقدهای کلان میتوان گفت، اين نظريهها به بحران« '''مبنا'''» دچارند. از يک سوی [[مردان]] را موجوداتي پرخاشگر، رقابتپيشه و علاقهمند به تشکيل سلسلهمراتب معرفي ميکنند و از سوي ديگر، جامعه [[زنان]] را به سمت تصاحب عرصههاي مردانه با راهکارهاي مردانه سوق ميدهند. به عبارت ديگر، معلوم نميشود که مبناي ستمگري، تفاوتهاي ذاتي زن و مرد است يا ساختارها و اينکه آيا زنان بايد تفاوتهاي خود را با مردان ارج نهند، همانگونه که اقتضای انديشه« خواهري زنان» جهان است؛ يا آنکه بايد در جريان مذکر محوري که در برخي راهبردها پيشنهاد ميشود به دنيای تکجنسي بهگونهاي ديگر دامن بزنند.<ref>برای آگاهی بيشتر ر.ک: فصل فمینيسم از همين مجموعه؛ الیزابت بدانتر، زن و مرد، ترجمة سرور شیوا رضوی، ص 41ـ43؛ جین فریدمن، فمينيسم، ترجمة فيروزه مهاجر، ص 17ـ21.</ref> | ||
موج دوم فمینيسم، بهویژه بهدليل وجود جريانهاي | موج دوم فمینيسم، بهویژه بهدليل وجود جريانهاي راديکالياش به پديدهاي انجامید که آن را« انقلاب جنسي»<ref>ر.ک: مگی هام و سارا گمبل، فرهنگ نظريههاي فمینيستي، ترجمة فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی، فرخ قرهداغی، ص 408.</ref> میخوانند؛ پديدهاي که تشويش و اضطراب فراواني را در هويت [[مردانه]] و [[زنانه]] ايجاد کرد. آثار گسترده اين پديده، بهویژه آنچه درباره [[خانواده]] پیش آمد، موجي از مخالفت گروههاي گوناگون را در پی داشت. بر همين مبنا، جريان مزبور رفتهرفته از گفتار برابري به سوی گفتار تفاوت رفت.<ref>ریک ويلفورد، «فمينيسم»، ايدئولوژيهاي سياسي، ترجمة م. قائد، ص 381ـ386. </ref> ديدگاه فمينيسم پستمدرن مانند دیگر رويکردها در دوره یاد شده به جنگ روايتهاي کلان و کلينگريها و کليگوييها( اصول ثابت و شالودههاي مشترک) رفت و هر گونه تفسير يا تعريف فمينيستي را که بخواهد همه زنان و تجارب آنان را بهطور يکسان شامل شود یا تعريف نمايد، ملغي اعلام کرد. | ||
روشن است که نفس این رجعت از دو جنبه براي ما مهم است: | روشن است که نفس این رجعت از دو جنبه براي ما مهم است: | ||
از يک سو نوعي اعلام شکست نظريههاي پيشين اعم از '''برابري و تخاصم''' است؛ | از يک سو نوعي اعلام شکست نظريههاي پيشين اعم از '''برابري و تخاصم''' است؛ | ||
از سوي ديگر به دلیل نگرش خوشبينانه به تفاوتهاي طبيعي زنان و | از سوي ديگر به دلیل نگرش خوشبينانه به تفاوتهاي طبيعي [[زنان]] و [[مردان]]، پژوهشهاي زيستشناختي و روانشناختي با استفاده از ابزار علمي جديد تکرار شده است. نمونهاي از نتايج اين پژوهشها در کتاب جنس اول از هلن فيشر بازتاب يافته است.<ref>ويون بار، جنسيت و روانشناسي اجتماعي، ترجمة حبيب احمدي و بيتا شايق، ص 39ـ76.</ref> این يافتهها ميتواند در مواردي گزارههاي ديني ما را دربارهی نسبت زن و مرد تأييد کند. روشن است مسئله تفاوت از اینروی نزد ما اهميت دارد که حکم عنصر پايه را براي بيان نظريه مکمليت دارد. به عبارت ديگر، صورت اصلي مسئله براي نظريه مکمليت که در ادامه به آن خواهيم پرداخت، اثبات دو جنس متفاوت است که مانند دو نيمه از يک شيء بتوانند يکديگر را کامل کنند. | ||
گفتني است که منشأ تفاوتها، بهویژه تفاوتهاي اخلاقي و رفتاري مردان و زنان بهطور روشن و نظري کانون بحث | گفتني است که منشأ تفاوتها، بهویژه تفاوتهاي اخلاقي و رفتاري مردان و زنان بهطور روشن و نظري کانون بحث همه فمينيستها قرار نگرفت، لکن برخي از نظريهپردازان متأخرِ آنان نظريههاي گوناگونی را گزارش کردهاند. | ||
لنگرمن مينويسد: فمينيستها معتقدند که [[زنان]] از جهت ارزشها و منافع بنياديشان<ref>رودريک 1980.</ref>، شيوه داوريهاي ارزشي<ref>گليگان 1982.</ref>، ساخت انگيزههاي دستاوردي<ref>کافمن و ريچاردسون 1982.</ref>، خلاقيت ادبي<ref>گيلبرت و گوبا 1979.</ref>، تفننهاي جنسي<ref>هايت 1979ـ رودي 1984.</ref>، احساس هويت<ref>لاور و شوارتز 1979.</ref> و از نظر فراگردهاي کلي آگاهي و ادراک خود<ref>بيکر ميلر 1976، کاسپر 1986.</ref>، دربارهی ساخت واقعيت اجتماعي، بينش و برداشتی متفاوت از مردان دارند.<ref>پاتریشیا مدو لنگرمن، «نظریة فمینیستی معاصر»، نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثی، ص 470.</ref> | |||
بعضی منقدان | بعضی منقدان چودروف، اطلاعات مربوط به غیبت پدر از خانه را متناقض دانستهاند- مثلا کودکان دور از پدر که افزون بر مادر، با عمهها و مادربزرگها زندگی میکنند، از کودکانی که تنها با [[مادران]] خود زندگی می کنند بهترند. لذا به جای غیبت پدر احتمالا باید بر اضافه بار مادری به عنوان مشکل اصلی، تاکید کرد. همچنین در مورد نقش پدر در تربیت فرزندان، تحقیقات نظاممند به قدری کم انجام شد که به جز حدس و گمان سخن چندانی برای گفتن وجود ندارد. | ||
== ادعاهای کلی نگر در مورد دوره اودیپی و دوره پیش از آن و غفلت از اینکه این مراحل، به زمان و مکان خاص، دوران جدید و جوامع غربی اختصاص دارند و نیز مبنا قرار دادن شکل واحدی از خانواده، یعنی خانواده هستهای، سفید پوست و متعلق به طبقات متوسط و سرمایهدار به عنوان الگوی تمام انواع خانواده، از انتقادات دیگری هستند که بر این نظریه وارد شدهاند. == | |||
=== نقد دیدگاه پدر و مادری اشتراکی === | === نقد دیدگاه پدر و مادری اشتراکی === | ||
1. در توضیح منشأ ستم بیش از اندازه بر پویایی درونی روان تأکید | 1. در توضیح منشأ ستم بیش از اندازه بر پویایی درونی روان تأکید کردهاند و به نوسانات بیرونی جامعه توجهی نشان ندادهاند. | ||
2. نوع خانواده را الگویی برای تمامی انواع | 2. نوع خانواده را الگویی برای تمامی انواع خانوادهها فرض کردهاند. | ||
3. پدر و مادری اشتراکی ستم بر زنان را پایان | 3. پدر و [[مادری]] اشتراکی ستم بر [[زنان]] را پایان نمیدهد بلکه ممکن است به مراتب بر شدت و خشونت آن بیفزاید.<ref>تانگ، رزماری؛ نقد و نظر: نظریه های فمینیستی؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی، چاپ سوم، 1387؛ صص 255.</ref> | ||
== آثار چودروف == | == آثار چودروف == | ||
بیشتر آثار او در جهت توسعه فمنیسم روانکاوي است مجله | بیشتر آثار او در جهت توسعه فمنیسم روانکاوي است مجله جامعهشناسی معاصر کتاب او را تحت عنوان بازتولید مادري در سال 1978 به عنوان یکی از 10 کتاب تاثیرگذار در 25 سال اخیر دانسته است دیگر آثار نانسی عبارتند از: | ||
* قدرت احساسات 1999. | * قدرت احساسات 1999. | ||
* | * [[زنانگی]]، مردانگی، میل جنسی 1994. | ||
* فمنیسم و نظریه روانکاوي 1989. | * فمنیسم و نظریه روانکاوي 1989. |
نسخهٔ ۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۳:۴۵
{{#invoke:Infobox|infobox}}
نانسی چودروفInvalid tag extension name: refدر تاریخ 20 ژانویه 1944 در نیویورك متولد شد. نویسنده، روانکاو و جامعهشناس فمینیست آمریکایی است. کتاب مشهور او بازتولید مادری (۱۹۷۸) نام دارد.نانسی چودروف بهشدت تحت تاثیر نظریهپردازان فمینیست بود که از میان آنها میتوان به فیلیپ اسلاتر و بئاتریس وایتینگ اشاره کرد. رهنمودهای فیلیپ اسلاتر بود که باعث شد نانسی به مطالعاتی درباره ذهن ناهوشیار یا ضمیر ناخوداگاه دست بزند.
زندگینامه
نانسی چودروف یا نانسی چودور در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۴ درمیان خانواده یهودی در نیویورک متولد شد که پدر خانواده بهعنوان پروفسور فیزک کاربردی در دانشگاه مشغول به کار بود. نانسی چودروف در کالج رادکلیف تحصیلات کارشناسی خود را انجام داد و در همین زمان بود که تحت تعلیم بئاتریس وایتینگ و جان وایتینگ قرار گرفت. بئاتریس وایتینگ و جان وایتینگ هر دو از جامعهشناسان و انسانشناسان برجستهای بودند که مطالعه شش فرهنگی از اجتماعی شدن را در شش نقطه متفاوت از جهان سازماندهی کردند. مطالعه شش فرهنگی بزرگترین و کاملترین پژوهش تطبیقی تربیت و رشد کودک در زمان خود برای شکوفایی روانشناسی کودک و نوجوان بود. لیسانس خود را در دانشکده رادکلیف دریافت کرد در سال 1975 و در 31 سالگی در مقطع دکتري جامعه شناسی فارغ التحصیل شد. در سال 1972 به تدریس مطالعات زنان در ولسلی پرداخت و تا سال 2005 که بازنشسته شد به تدریس جامعه شناسی در دانشگاه کالیفرنیامشغول بود. به علت کارهاي علمی که انجام داده جوایز بسیاري دریافت کرده است از جمله جایزه جسی برنارد. نانسی اثر کارن هورنای پیرامون شکل گیري خود در دوران کودکی را شرح و بسط داد و از سایر فمنیستها مانند ملانی کلاین الهام گرفت او به شدت تحت تاثیر نظریههای فمنیستی فیلیپ اسلاتر و بئاتریس وایتینگ بود و به کسب شخصیت از منظر روانشناسی پرداخت و دست به بازبینی، گسترش و در مواردي مخالفت با عقاید فروید ی زد.
پژوهشهای چودروف روی شخصیتشناسی و انسانشناسی فرهنگی تمرکز داشت که بعدها در نگرش فمینیستی او بسیار مؤثر بود. نانسی در سال ۱۹۷۵ با ورود به دانشگاه برندایس توانست مدرک دکترای جامعهشناسی خود را دریافت کند. البته او در ۱۹۷۳ دورانی را به مطالعه درباره زنان در کالج ولزلی نیز پرداخت. به فاصله یک سال بعد او توانست عنوان استادیار جامعهشناسی در دانشگاه سانتا کروز کالیفرنیا را به دست آورد که باعث شد تا یک دهه آینده در همانجا مشغول به فعالیت باشد.
نانسی چودروف بهشدت تحت تاثیر نظریهپردازان فمینیست بود که از میان آنها میتوان به فیلیپ اسلاتر و بئاتریس وایتینگ اشاره کرد. رهنمودهای فیلیپ اسلاتر بود که باعث شد نانسی به مطالعاتی درباره ذهن ناهوشیار یا ضمیر ناخوداگاه دست بزند.
نانسی به مطالعه شخصیت از دیدگاه روانشناسی پرداخت و با نگرش خاص خود احساس کرد که برخی تعریف نیاز به بازنگری و توسعه دارد و در نتیجه عجیب نبود که با برخی از دکترینهای فروید نیز به مقابله برخیزد. البته قبل از او نیز نظریه فروید توسط کارن هورنای از روانشناسان زن به چالش کشیده شده بود.
دیدگاهها
دیدگاه نانسی پیرامون نقشهای جنسیتی
دربارهی شکلگیری نقشهای جنسیتی نظریههای گوناگونی وجود دارد که از میان نظریههای روانشناختی، نظریهی نانسی چودورف، اهمیتی ویژه دارند. بنابر این نظریه، در نخستین مرحلهی جامعهپذیری کودکان هر دو جنس نخست با مادر همانندسازی میکنند، ولی در ادامه پسر ناگزیر میشود با همانندسازی با پدر، نقشهای مردانه را بپذیرد. مادر برای کسب هویت مستقل به پسران کمک میکند. پسران نیز به جای همانندسازی با شخص پدر با موقعیت او، یعنی نقشهای مردانهی وی همانندسازی میکنند. دلیل این مسئله نیز حضور نداشتن پدر در خانه و کنار کودک است. نانسی چودروف از روانکاوانی است که در جهت تعدیل نظریه فروید کوشیده است. برخلاف فروید که بر جنبه های منفی ویژگیهای زنانه- به ویژه فقدان آلت رجولیت و در نتیجه- ضعف اخلاقی و منشی زنان تاکید می کرد- چودروف بر جنبههای مثبت ویژگی های سنتی زنانه و از سوی دیگر- ضعف قابلیت دوست داشتن و پرورش دهندگی در مردان تاکید کرد. براساس نظریه وی- از آنجا که اولین مرحله جامعهپذیری پسرها و دخترها توسط مادر انجام می گیرد- کودکان هر دو جنس در بدو امر با مادر همانندسازی شخصی می کنند- ولی در ادامه- پسر ناگزیر می شود با همانندسازی با پدر- نقش های مردانه را پذیرا شود. در طی فرایند جامعه پذیری- مادران پسران خود را تشویق می کنند که از آنان جدا می شوند و به آنها کمک می کنند تا هویتی مردانه را در خود بسط دهند که متکی به پدر یا جایگزین پدر است- اما دوری پدر از خانه و نپرداختن او به بچه داری موجب می گردد که همانندسازی با پدر به جای آنکه همانندسازی شخصی با پدر و ارزش ها و ویژگی های رفتاری او به عنوان فرد واقعی باشد- به صورت همانندسازی موقعیتی- یعنی همانندسازی با نقش های مردانه پدر به عنوان مجموعه ای از عناصر انتزاعی در آید. در فرایند دشوار انفکاک پسر از مادر- او- هم ابعاد زنانه خود را سرکوب می کند و هم یاد می گیرد که زنانگی را کم ارزش بداند- اما در مورد دختر بچه ها- همانندسازی شخصی با مادر می تواند تا تکمیل فرایند یادگیری هویت زنانه و نقش های وابسته به آن تداوم یابد و این شخصی بودن را حضور مادر در کنار دختر در طی این فرایند تضمین می کند.
از پیامدهای مهم این دو الگوی جامعهپذیری آن است که دختران درجه ضعیف تری از فردیت یافتن را نسبت به پسران تجربه می کنند- از این رو مرزهای خودی را به طور انعطاف پذیرتری توسعه می دهند که این امر پیش شرط های روان شناختی برای باز تولید فرودستی زنان نسبت به مردان را فراهم می آورد. در نتیجه- تقسیم کار جنسی در خانه از راه دو الگوی مذکور به طور مستمر باز تولید می شود و حاصل آن عبارت خواهد بود از تولید مردانی که بیشتر انرژی خود را صرف جهان کار غیر خانوادگی می کنند و از بدری کردن خودداری می ورزند و نیز تولید زنانی که انرژی خود را متوجه پرورش دادن و مراقبت از فرزندان می نمایند.
نظریه چودروف علی رغم نفوذ قابل توجه خود- از نقد منتقدان به دور نمانده است. پیش از هرچیز باید به جرح و تعدیل هایی اشاره کرد که خود او در دهه 1990 در نظریه اش اعمال کرده است. او پیشتر مدعی شده بود پسرانی که با شخص پدر همانندسازی می کنند- انعطاف پذیرتر از آنهایی هستند که به دلیل عدم حضور پدر- تنها بر کلیشههای فرهنگی نقش پدری تکیه می کنند- ولی شواهدی که خود وی در نوشته های جدیدش به آنها استناد می کند- نشان می دهند که پدران بیش از مادران- هویت جنسی سنتی را در کودکان ایجاد می کنند. چودروف اینک برای زنانگی- مردانگی و جنسیت- تعریف هایی چند جانبه تر ارایه می دهد و واکنش های محتمل افراد نسبت به تربیت اولیه خودشان را به جای آنکه در دو الگوی کلی خلاصه کند- متعدد تشخیص می دهد.
دیدگاه نانسی پیرامون رابطهی مادر- فرزند
وی در تحليل رابطه مادرـ فرزند معتقد است ريشهی اين تقابل نهاد «مادري» زنان است. يعني اين نسبت تقابلي و خصمانه، پیوسته با رابطهی مادري تداوم ييابد. نانسی هارتسک و سندرا هاردينگ نیز مدعياند که شخصيت مذکر، اساس همة روابط سلطه است.Invalid tag extension name: ref از نظر آنان اين رابطه و نسبت امر تاريخي است، نه طبيعي؛ ليکن از آنجا که همة نهادهاي موجود در خانواده و اجتماع مثل تقسيم کار، توليد مثل، مادري و فرهنگ، مردانگي و زنانگي خصومتآميز و خشونت و سرکوب را بهمنزلهی نقشی جنسي در کودکان دروني ميکنند، تغيير اين نسبت و آن ویژگیهاي رواني و رفتاري راحت نيست.
دیدگاه نانسی در بازآفرینی مادری و نظریهی پدر و مادری اشتراکی
چودروف همیشه حیرت می کرد که چرا زنان می خواهند مادری کنند. چودروف گذشته از آن که برای نظریههای مادریت مبتنی بر«طبیعت» ضرورتی نمی یافت، نظریههای مادریت مبتنی بر «پرورش» را نیز قانع کننده نمی دانست.
تکیه ی او بر تفاوت تجربه ی «رابطه با ابژه» بود که دخترها و پسرها در کودکی با مادر و پدر خود دارند. بار جنسی مرحله ی پیش اودیپی برای پسر و دختر فرق می کند. پسر بچه حس می کند بدن مادر شبیه بدن او نیست. با ورود به مرحلهی اودیپی پسر بچه متوجه می شود که دیگر بودن مادر چه اندازه دردسرساز است. و نیز بی حرمتی زنان در جامعه به پسر کمک می کند تا برای وجود خود معنایی در تقابل با جنس زن بیابد که مادر بازنمای آن است.
رابطهی پیش اودیپی مادر و دختر واجد خصوصیتی است که چودورو آن را «همزیستی بادوام» و «زیاده روی در همانند سازی خود شیفته» نامید. چودروف رشد جنسی روانی پسران و دختران خالی از پیامدهای اجتماعی نیست. تاثیر قصور در مادر کردن به روانپریشی زیاده روی در مادری کردن دختران سبب می شود که بیش از حد به مادر وابسته و از خود مختاری کم تری برخوردار شوند پسران سبب می شوند که نسبت به زنان حالت بیزاری پیدا کنند، به دنبال شریک جنسی کم توقع و بدون مخاطره بگردند.
چودروف پدیدهی کوتاهی و زیادهروی در مادری کردن را از هر دو جنبه روان کاوانه و جامعه شناختی توضیح می داد. اگر زنی در مادری کدرن کوتاهی کند احتمالاً خودش مادر درستی نداشته فقدان نقش-الگوی پرورنده، اگر زنی در مادری کردن زیاده روی می کند احتمالاً شوهرش نیاز او را به نزدیکی عاطفی برآورده نمی سازد.
چودروف معتقد بود که اشتراک در پدر و مادری کردن تعدیل ساختاری است که به زنان و مردان امکان می دهد بخشهایی از روان خود را که در حال حاضر رشد نیافته است پرورش دهند و بنابراین دختران و پسرانی بار بیاورند که از قابلیت یکسان برای پروراندن صحیح کودکان نسل آینده برخوردار باشند. سه حاصل دارد: نخست شدت رابطه ی مادر و کودک را تخفیف دهد. دوم وقتی مادر در بیرون از خانه زندگی معناداری داشه باشد بعید است کودک را بهانه ی زندگی خود قرار دهد. سوم وقتی در در بزرگ کردن پسر سهیم باشد هراس از اقتدار مادر یا «انتظارات حاصل از فداکاری های انحصاری زنان» در پسر شکل نمی گیرد.Invalid tag extension name: ref
نقد دیدگاههای نانسی چودروف
گذشته از نقدهای کلان میتوان گفت، اين نظريهها به بحران« مبنا» دچارند. از يک سوی مردان را موجوداتي پرخاشگر، رقابتپيشه و علاقهمند به تشکيل سلسلهمراتب معرفي ميکنند و از سوي ديگر، جامعه زنان را به سمت تصاحب عرصههاي مردانه با راهکارهاي مردانه سوق ميدهند. به عبارت ديگر، معلوم نميشود که مبناي ستمگري، تفاوتهاي ذاتي زن و مرد است يا ساختارها و اينکه آيا زنان بايد تفاوتهاي خود را با مردان ارج نهند، همانگونه که اقتضای انديشه« خواهري زنان» جهان است؛ يا آنکه بايد در جريان مذکر محوري که در برخي راهبردها پيشنهاد ميشود به دنيای تکجنسي بهگونهاي ديگر دامن بزنند.Invalid tag extension name: ref
موج دوم فمینيسم، بهویژه بهدليل وجود جريانهاي راديکالياش به پديدهاي انجامید که آن را« انقلاب جنسي»Invalid tag extension name: ref میخوانند؛ پديدهاي که تشويش و اضطراب فراواني را در هويت مردانه و زنانه ايجاد کرد. آثار گسترده اين پديده، بهویژه آنچه درباره خانواده پیش آمد، موجي از مخالفت گروههاي گوناگون را در پی داشت. بر همين مبنا، جريان مزبور رفتهرفته از گفتار برابري به سوی گفتار تفاوت رفت.Invalid tag extension name: ref ديدگاه فمينيسم پستمدرن مانند دیگر رويکردها در دوره یاد شده به جنگ روايتهاي کلان و کلينگريها و کليگوييها( اصول ثابت و شالودههاي مشترک) رفت و هر گونه تفسير يا تعريف فمينيستي را که بخواهد همه زنان و تجارب آنان را بهطور يکسان شامل شود یا تعريف نمايد، ملغي اعلام کرد.
روشن است که نفس این رجعت از دو جنبه براي ما مهم است: از يک سو نوعي اعلام شکست نظريههاي پيشين اعم از برابري و تخاصم است؛ از سوي ديگر به دلیل نگرش خوشبينانه به تفاوتهاي طبيعي زنان و مردان، پژوهشهاي زيستشناختي و روانشناختي با استفاده از ابزار علمي جديد تکرار شده است. نمونهاي از نتايج اين پژوهشها در کتاب جنس اول از هلن فيشر بازتاب يافته است.Invalid tag extension name: ref این يافتهها ميتواند در مواردي گزارههاي ديني ما را دربارهی نسبت زن و مرد تأييد کند. روشن است مسئله تفاوت از اینروی نزد ما اهميت دارد که حکم عنصر پايه را براي بيان نظريه مکمليت دارد. به عبارت ديگر، صورت اصلي مسئله براي نظريه مکمليت که در ادامه به آن خواهيم پرداخت، اثبات دو جنس متفاوت است که مانند دو نيمه از يک شيء بتوانند يکديگر را کامل کنند. گفتني است که منشأ تفاوتها، بهویژه تفاوتهاي اخلاقي و رفتاري مردان و زنان بهطور روشن و نظري کانون بحث همه فمينيستها قرار نگرفت، لکن برخي از نظريهپردازان متأخرِ آنان نظريههاي گوناگونی را گزارش کردهاند.
لنگرمن مينويسد: فمينيستها معتقدند که زنان از جهت ارزشها و منافع بنياديشانInvalid tag extension name: ref، شيوه داوريهاي ارزشيInvalid tag extension name: ref، ساخت انگيزههاي دستاورديInvalid tag extension name: ref، خلاقيت ادبيInvalid tag extension name: ref، تفننهاي جنسيInvalid tag extension name: ref، احساس هويتInvalid tag extension name: ref و از نظر فراگردهاي کلي آگاهي و ادراک خودInvalid tag extension name: ref، دربارهی ساخت واقعيت اجتماعي، بينش و برداشتی متفاوت از مردان دارند.Invalid tag extension name: ref
بعضی منقدان چودروف، اطلاعات مربوط به غیبت پدر از خانه را متناقض دانستهاند- مثلا کودکان دور از پدر که افزون بر مادر، با عمهها و مادربزرگها زندگی میکنند، از کودکانی که تنها با مادران خود زندگی می کنند بهترند. لذا به جای غیبت پدر احتمالا باید بر اضافه بار مادری به عنوان مشکل اصلی، تاکید کرد. همچنین در مورد نقش پدر در تربیت فرزندان، تحقیقات نظاممند به قدری کم انجام شد که به جز حدس و گمان سخن چندانی برای گفتن وجود ندارد.
ادعاهای کلی نگر در مورد دوره اودیپی و دوره پیش از آن و غفلت از اینکه این مراحل، به زمان و مکان خاص، دوران جدید و جوامع غربی اختصاص دارند و نیز مبنا قرار دادن شکل واحدی از خانواده، یعنی خانواده هستهای، سفید پوست و متعلق به طبقات متوسط و سرمایهدار به عنوان الگوی تمام انواع خانواده، از انتقادات دیگری هستند که بر این نظریه وارد شدهاند.
نقد دیدگاه پدر و مادری اشتراکی
1. در توضیح منشأ ستم بیش از اندازه بر پویایی درونی روان تأکید کردهاند و به نوسانات بیرونی جامعه توجهی نشان ندادهاند.
2. نوع خانواده را الگویی برای تمامی انواع خانوادهها فرض کردهاند.
3. پدر و مادری اشتراکی ستم بر زنان را پایان نمیدهد بلکه ممکن است به مراتب بر شدت و خشونت آن بیفزاید.Invalid tag extension name: ref
آثار چودروف
بیشتر آثار او در جهت توسعه فمنیسم روانکاوي است مجله جامعهشناسی معاصر کتاب او را تحت عنوان بازتولید مادري در سال 1978 به عنوان یکی از 10 کتاب تاثیرگذار در 25 سال اخیر دانسته است دیگر آثار نانسی عبارتند از:
- قدرت احساسات 1999.
- زنانگی، مردانگی، میل جنسی 1994.
- فمنیسم و نظریه روانکاوي 1989.