←تبیین زیستی فرهنگی
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
تا زمان دوبوار، برخی تبیینهای زیستشناختی درباره انسان، مدعی آن بود که رفتار انسانها توسط تاریخچه و گذشته آنها و از طریق انتخاب ژنتیکی شکل گرفته است و زنان و مردان، به لحاظ ژنتیکی برای رفتارهای متفاوتی رمزگذاری شدهاند. این امر با نقشهای متفاوت آنها در فرایند تولید مثل، مربوط بوده است و این تفاوت در طول تاریخ تحول انسانها شکل گرفته و بهسادگی نمیتوان آنها را از موجودیت زنان و مردان ریشهکن کرد.<ref>[http://ensani.ir/fa/article/419239/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C% چاووشی و بستان، «نقد و بررسی ماهیت و چیستی زن در فمینیسم اگزیستانسیالیستی سیمون دوبوار»، 1398ش، ص30.]</ref> از منظر وی، زیستشناسی واقعیاتی را به نمایش میگذارد که جامعه در جهت اهداف خود آنها را تفسیر میکند. زیستشناسی تفاوت اساسی بین زن و مرد را که در نقشهای تولیدمثل ریشه دارد مشخص کرده و واقعیات بیولوژیک و فیزیولوژیک مربوط به زن را تبیین میکند. وی ادعا میکند که میزان ارزشدهی به واقعیات، تابعی از نگاه اجتماعی است.<ref>بستان، نابرابری جنسیتی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، 1398ش، ص59.</ref> | تا زمان دوبوار، برخی تبیینهای زیستشناختی درباره انسان، مدعی آن بود که رفتار انسانها توسط تاریخچه و گذشته آنها و از طریق انتخاب ژنتیکی شکل گرفته است و زنان و مردان، به لحاظ ژنتیکی برای رفتارهای متفاوتی رمزگذاری شدهاند. این امر با نقشهای متفاوت آنها در فرایند تولید مثل، مربوط بوده است و این تفاوت در طول تاریخ تحول انسانها شکل گرفته و بهسادگی نمیتوان آنها را از موجودیت زنان و مردان ریشهکن کرد.<ref>[http://ensani.ir/fa/article/419239/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C% چاووشی و بستان، «نقد و بررسی ماهیت و چیستی زن در فمینیسم اگزیستانسیالیستی سیمون دوبوار»، 1398ش، ص30.]</ref> از منظر وی، زیستشناسی واقعیاتی را به نمایش میگذارد که جامعه در جهت اهداف خود آنها را تفسیر میکند. زیستشناسی تفاوت اساسی بین زن و مرد را که در نقشهای تولیدمثل ریشه دارد مشخص کرده و واقعیات بیولوژیک و فیزیولوژیک مربوط به زن را تبیین میکند. وی ادعا میکند که میزان ارزشدهی به واقعیات، تابعی از نگاه اجتماعی است.<ref>بستان، نابرابری جنسیتی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، 1398ش، ص59.</ref> | ||
==تبیین زیستی فرهنگی== | ==تبیین زیستی فرهنگی== | ||
دوبوار، ناخرسند از تبیینهای مرسوم زیستشناختی، روانشناختی و اقتصادی در مورد زنان، با تکیه بر فلسفه اگزیستانسیالیسم و متأثر از اندیشههای ژان پل سارتر، از پیشگامان مکتب اگزیستانسیالیسم، تبیینی زیستی | دوبوار، ناخرسند از تبیینهای مرسوم زیستشناختی، روانشناختی و اقتصادی در مورد زنان، با تکیه بر فلسفه اگزیستانسیالیسم و متأثر از اندیشههای ژان پل سارتر، از پیشگامان مکتب اگزیستانسیالیسم، تبیینی زیستی فرهنگی ارائه کرد.<ref>بستان، نابرابری جنسیتی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، 1398ش، ص59.</ref> وی تصریح میکند که نظریهاش در باب جنسیت، مبتنی بر فلسفه اگزیستانسیالیسم و متأثر از هایدگر و سارتر است و چشماندازهای اخلاق اگزیستانسیالیستی را میپذیرد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص35 و 75.</ref> به عقیده او، گرچه زیستشناسان، روانکاوان و مارکسیستها در مورد علل و دلایل وضعیت موجود زنان سخنان مهمی برای گفتن دارند، اما هیچکدام از آنها بهدرستی تبیین نمیکنند که چرا زن و مرد متفاوت تصور میشوند.<ref>بستان، نابرابری جنسیتی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، 1398ش، ص59.</ref> | ||
==انسان از دیدگاه دوبوار== | ==انسان از دیدگاه دوبوار== | ||
دوبوار، با پیروی از سارتر، انسان را وجودی فینفسه میداند که بهسبب داشتن آزادی، آگاهی و اینکه منشأ تمام اعمال خویش است، وجودی لنفسه نیز دارد. انسان بهعنوان فاعل شناسا، بهواسطه آگاهی خود، میتواند خود را از جنبه فینفسهاش، جدا کند. در اندیشه او، وجود لنفسه انسان، تهی است و هیچ نوع ماهیت و شکلی ندارد. | دوبوار، با پیروی از سارتر، انسان را وجودی فینفسه میداند که بهسبب داشتن آزادی، آگاهی و اینکه منشأ تمام اعمال خویش است، وجودی لنفسه نیز دارد. انسان بهعنوان فاعل شناسا، بهواسطه آگاهی خود، میتواند خود را از جنبه فینفسهاش، جدا کند. در اندیشه او، وجود لنفسه انسان، تهی است و هیچ نوع ماهیت و شکلی ندارد. انسان، ابتدا وجود مییابد و سپس با استفاده از آگاهی، ماهیت خویش را میسازد. سپس با پذیرش اصل بودن وجود لنفسه و تهی بودن آن، اینگونه نتیجه میگیرد که زن و مرد از نظر وجودشناسی، باهم تفاوتی ندارند و زن یا مرد بودن، عارض بر ماهیت انسانی است. <ref>[http://ensani.ir/fa/article/419239/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C% چاووشی و بستان، «نقد و بررسی ماهیت و چیستی زن در فمینیسم اگزیستانسیالیستی سیمون دوبوار»، 1398ش، ص30.]</ref> | ||
==سوژه و ابژه== | ==سوژه و ابژه== | ||
دوبوار، با الهام از دیالکتیک هگلی، بر این نکته تأکید میکند که هر سوژهای خود را در برابر دیگری قرار میدهد که فرعی و ابزاری است. هر کس میخواهد، خود سوژه و دیگران ابژه او باشند؛ اما در طول تاریخ این مرد بوده که توانسته است با قدرت، خود را در مقام سوژه و زن را در مقام ابژه قرار دهد. اگر زن بخواهد، خود را تعریف کند، ابتدا ناگزیر است اعلام کند که «من زن هستم». این رویکرد، پایه و اساسی میسازد که هر تایید دیگری بر آن بنا میشود؛ اما مرد، هرگز کار را با طرح خود بهمثابه فردی از یک جنس آغاز نمیکند. <ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص18.</ref> | دوبوار، با الهام از دیالکتیک هگلی، بر این نکته تأکید میکند که هر سوژهای خود را در برابر دیگری قرار میدهد که فرعی و ابزاری است. هر کس میخواهد، خود سوژه و دیگران ابژه او باشند؛ اما در طول تاریخ این مرد بوده که توانسته است با قدرت، خود را در مقام سوژه و زن را در مقام ابژه قرار دهد. اگر زن بخواهد، خود را تعریف کند، ابتدا ناگزیر است اعلام کند که «من زن هستم». این رویکرد، پایه و اساسی میسازد که هر تایید دیگری بر آن بنا میشود؛ اما مرد، هرگز کار را با طرح خود بهمثابه فردی از یک جنس آغاز نمیکند.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص18.</ref> بهگمان وی، زن بدون مرد قادر به تصور کردن خود نیست و زن جز آنچه مرد دربارهاش تصمیم میگیرد نیست. زن را «سکس» مینامند، چون میخواهند بگویند که او اصولا بهمثابه موجودی دارای جنسیت متفاوت، بر مرد ظاهر میشود. زن نسبت به مرد تعریف میشود، اما مرد، نفس مدرک<ref group="یادداشت"> نفس یا نفس مدرک (اسم فاعل، به کسر ر) در برابر suject و شیئ یا شیئ مدرک (اسم مفعول، به فتح ر) در مقابل objet اختیار شده است. </ref> و مطلق است و زن، دیگری به شمار میرود. <ref>سیمون دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص20-19.</ref> | ||
==خود و دیگری== | ==خود و دیگری== | ||
مبنای سخن دوبوار، تفکیک دو گونه موجودیت یا بودن «برای خود» و «در خود» است. از نظر وی، انسان بهسبب برخوردار بودن از خودآگاهی، این دو نوع بودن را دارا است. موجودیت برای خود، ناظر به جنبهای از خویشتن است که بر فراز ایستاده و نظارهگر است، درحالیکه موجودیت در خود اشاره به جنبهای از خویشتن دارد که تحت نظارت، ثابت و شیئیت یافته است و مورد آگاهی قرار گرفته است. این دو جنبه رابطهای دیالکتیکی دارند، زیرا بدون جنبه تحت نظارت، نظارهگری تحقق نمییابد و بدون نظارهگری نیز تحت نظارت بودن و آگاهی از خویش معنا ندارد. بهعلاوه، موجودیت برای خود، همواره با فرا افکندن خود و به ظهور رساندن امکانهای خود سروکار دارد تا تحقق و عینیت یابد. همین رابطه دیالکتیکی درونفردی، بهصورت میانفردی «خود و دیگری» نیز ظهور میکند. خود، بدون دیگری معنا ندارد و در عینحال، خود اهمیت اساسی دارد و دیگری، جانبی است. او نتیجه میگیرد که مرد وجود برای خود را تجربه کرده است و زن وجود در خود و دیگری را.<ref>[https://ensani.ir/fa/article/2849/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85 مردیها، «فمینیسم و فلسفه اگزیستانسیالیسم»، 1386ش، ص77-78.]</ref> آنکه با تعریف خود بهمثابه دیگری، به تعریف یگانه دست میزند، دیگری نیست؛ بهعکس، عاملی که خود را یگانه در نظر میگیرد او را چون دیگری تعریف میکند؛ اما برای اینکه چرخش دیگری به یگانه عملی نشود، لازم است دیگری از این نظرگاه بیگانه فرمان برد. این زن است که پذیرفته دیگری باشد و حال این که میتواند نباشد. <ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص22.</ref> | مبنای سخن دوبوار، تفکیک دو گونه موجودیت یا بودن «برای خود» و «در خود» است. از نظر وی، انسان بهسبب برخوردار بودن از خودآگاهی، این دو نوع بودن را دارا است. موجودیت برای خود، ناظر به جنبهای از خویشتن است که بر فراز ایستاده و نظارهگر است، درحالیکه موجودیت در خود اشاره به جنبهای از خویشتن دارد که تحت نظارت، ثابت و شیئیت یافته است و مورد آگاهی قرار گرفته است. این دو جنبه رابطهای دیالکتیکی دارند، زیرا بدون جنبه تحت نظارت، نظارهگری تحقق نمییابد و بدون نظارهگری نیز تحت نظارت بودن و آگاهی از خویش معنا ندارد. بهعلاوه، موجودیت برای خود، همواره با فرا افکندن خود و به ظهور رساندن امکانهای خود سروکار دارد تا تحقق و عینیت یابد. همین رابطه دیالکتیکی درونفردی، بهصورت میانفردی «خود و دیگری» نیز ظهور میکند. خود، بدون دیگری معنا ندارد و در عینحال، خود اهمیت اساسی دارد و دیگری، جانبی است. او نتیجه میگیرد که مرد وجود برای خود را تجربه کرده است و زن وجود در خود و دیگری را.<ref>[https://ensani.ir/fa/article/2849/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%A7%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85 مردیها، «فمینیسم و فلسفه اگزیستانسیالیسم»، 1386ش، ص77-78.]</ref> آنکه با تعریف خود بهمثابه دیگری، به تعریف یگانه دست میزند، دیگری نیست؛ بهعکس، عاملی که خود را یگانه در نظر میگیرد او را چون دیگری تعریف میکند؛ اما برای اینکه چرخش دیگری به یگانه عملی نشود، لازم است دیگری از این نظرگاه بیگانه فرمان برد. این زن است که پذیرفته دیگری باشد و حال این که میتواند نباشد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص22.</ref> | ||
==تفاوتهای جسمی== | ==تفاوتهای جسمی== | ||
دوبوار، در یک مقایسه سوگیرانه، مرد را صاحب بینهایت امتیاز میداند و بر این باور است که زندگی جنسی مرد، در مبارزه با او نیست بلکه به طریقی ممتد بدون بحران و غالباً بدون حادثه میگذرد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص75.</ref> | دوبوار، در یک مقایسه سوگیرانه، مرد را صاحب بینهایت امتیاز میداند و بر این باور است که زندگی جنسی مرد، در مبارزه با او نیست بلکه به طریقی ممتد بدون بحران و غالباً بدون حادثه میگذرد.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص75.</ref> وی بدون توجه به نقاط قوت زن، معتقد است زن ضعیفتر از مرد است؛ نیروی عضلانی کمتری دارد؛ گلبولهای قرمز کمتری دارد؛ با سرعتی کمتر از مرد میدود؛ وزنههای سبکتری بلند میکند؛ تقریباً هیچ ورزشی نیست که در آن زن بتواند با مرد به رقابت برخیزد و در پیکار نمیتواند با مرد به مقابله بپردازد. از این مقایسه نتیجه میگیرد که سهم زن از دنیا محدودتر است؛ زن در طرحها و نقشهای خود که ضمناً کمتر هم قادر به اجرای آنها است، پایداری و استقامت کمتری دارد و این بهمعنای آن است که زندگی فردی زن نسبت به زندگی فردی مرد از غنای کمتری برخوردار است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج1، 1398ش، ص76-75.</ref> | ||
==تفاوتهای جنسی== | ==تفاوتهای جنسی== | ||
از دیدگاه دوبوار، امتیازی که مرد دارد و از همان دوران کودکی به آن آگاه است، این است که موضوع انسان بودن او با سرنوشت مردانهاش تباین ندارد. موفقیتهای اجتماعی یا عقلانی پسر، او را واجد امتیازی مردانه میکند و موجب میشود، دچار تشتت نشود. حال آنکه از زن خواسته شده برای کمال بخشیدن به زنانگیاش خود را شئ و طعمه کند، یعنی از خواستههای خود بهمثابه نفس سلطهگر، چشم بپوشد؛ این تضاد وضع زن از بند رسته را به نحوی خاص مشخص میکند. زن از بند رسته، از اینکه در وظیفه زنانگی خود استقرار پذیرد، استنکاف میورزد، زیرا نمیخواهد خود را مثله کند، اما طرح جنسیت نیز نوعی مثلهشدن است. مرد، فردی از انسان، با جنسیت متفاوت است؛ زن فرد کامل و برابر با مرد نیست، مگر اینکه او نیز موجودی بشری و دارای جنسیت متفاوت باشد؛ انصراف او از زنانگی بهمثابه انصراف از قسمتی از انسانیتش است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج2، 1398ش، ص623-622.</ref> | از دیدگاه دوبوار، امتیازی که مرد دارد و از همان دوران کودکی به آن آگاه است، این است که موضوع انسان بودن او با سرنوشت مردانهاش تباین ندارد. موفقیتهای اجتماعی یا عقلانی پسر، او را واجد امتیازی مردانه میکند و موجب میشود، دچار تشتت نشود. حال آنکه از زن خواسته شده برای کمال بخشیدن به زنانگیاش خود را شئ و طعمه کند، یعنی از خواستههای خود بهمثابه نفس سلطهگر، چشم بپوشد؛ این تضاد وضع زن از بند رسته را به نحوی خاص مشخص میکند. زن از بند رسته، از اینکه در وظیفه زنانگی خود استقرار پذیرد، استنکاف میورزد، زیرا نمیخواهد خود را مثله کند، اما طرح جنسیت نیز نوعی مثلهشدن است. مرد، فردی از انسان، با جنسیت متفاوت است؛ زن فرد کامل و برابر با مرد نیست، مگر اینکه او نیز موجودی بشری و دارای جنسیت متفاوت باشد؛ انصراف او از زنانگی بهمثابه انصراف از قسمتی از انسانیتش است.<ref>دوبوار، جنس دوم، ج2، 1398ش، ص623-622.</ref> |